احسان و نیکوکاری
چکیده
احسان یکی از آموزههای وحیانی و از مفاهیم بنیادین و پردامنه قرآن است. اغلب تعاریف احسان در منابع تفسیری به سبب گستردگی مصادیق و مؤلفههای معنایی و نیز خلط میان معانی مختلف آن، جامع و مانع نیستند. این پژوهش به روش توصیفی- تحلیلی، به صورت تفسیر قرآن به قرآن و با هدف بازشناسی دقیق یکی از مفاهیم کلیدی قرآن، به بررسی مفهوم و مصادیق گوناگون احسان، نسبت آن با مفاهیم قرآنی دیگری مانند تقوا، ایمان و عمل صالح، حسنه، کفر، تکذیب آیات الهی، ظلم و تعدی از حدود الهی پرداخته است. بررسی آیات نشان میدهد که قرآن کریم با توجه به آشنایی کامل عرب عصر نزول با مفهوم احسان،آن را که بیشتر در قلمرو روابط انسانی به کار میرفت، به حوزه معنایی نسبتاً جدیدی آورده است. مفهوم یاد شده هر چند صبغه غالب اخلاقی دارد، امّا قلمرو معنای قرآنی آن، افزون بر چارچوب کلّی اعتقادی، با ترسیم نظامی از ارزشهای اساسی اسلام، که در هم تنیده و تفکیکناپذیرند، شاکله عاطفی، رفتاری و گفتاری مؤمنان را در حوزههای گوناگون ارتباط با خدا، خود، دیگران، دین و بیگانگان به تصویر کشیده است.
واژگان کلیدی: احسان، نیکوکاری، ایمان، عمل صالح، محسنان، تقوا، مفهوم شناسی احسان، مصادیق احسان
مقدمه
احسان به صورت یکی از مفاهیم کلیدی و پر بسامد، بازتاب گستردهای در قرآن کریم، فرهنگ و اندیشه اسلامی یافته است. استناد به آیات و روایات مربوط به احسان برای استنباط احکام فقهی، در ابواب گوناگونی چون بیع، نکاح، طلاق، جهاد، ضمان و قصاص به شکل گسترده به وسیله فقیهان اهلسنّت1 و شیعه2صورت گرفته است. قاعده احسان از قواعد مهمّ فقهی3 که کاربرد فراوانی در ابواب گوناگون فقهی دارد، از رویکردهای مهمّ احسان در فقه اسلامی است.4 در منابع اخلاقی5 و عرفانی6 نیز آیات احسان همراه با پارهای تحلیلها، برداشتها، پیامدهای احسان و آثار غفلت از آن در فرایند سلوک، تکامل اخلاقی، معنوی فرد و جامعه و نیز ترسیم حوزههای گوناگون آن آمده است.
به رغم چنین بازتاب گسترده ای از مفهوم احسان در معارف اسلامی، تصویر و تعریف روشنی از مفهوم و مصادیق آن ارائه نشده است. این امر در موارد زیادی موجب خلط میان معانی مختلف احسان، غفلت از مصادیق گوناگون آن و تبادر معنایی بسیار محدود از این مفهوم پربسامد گشته است. ارائه تصویری روشن از مفهوم احسان و گستره مصادیق آن و نیز اشاره به قدمت باستانی این مفهوم و چگونگی توسعه دادن قرآن کریم در مصادیق آن، عواملی است که بازشناسی درست مفهوم و مصادیق احسان را ضروری میسازد. همچنین در این پژوهش، رابطه احسان با مفاهیم مهم دیگری مانند تقوا، ظلم، ایمان و عمل صالح مورد توجه قرار گرفته است. بررسی آیات قرآن نشان میدهد که، احسان متناسب با چگونگی کاربرد آن، در سه معنای «انجام کار نیک»، «نیکی کردن به دیگری» و «انجام کاری به شکل کامل و بهترین شکل آن» به کار رفته است. دو معنای نخست با مصادیق گوناگون درباره روابط مختلف انسان با خدا، خود و دیگران به کار رفته، ولی مفهوم اخیر فقط درباره خداوند به کار رفته است.
مفهوم شناسی
«احسان»، مصدر باب افعال از ریشه «ح س ن» است. حُسْن (مصدر و اسم مصدر) در مقابل سُوْء و سَوْء7 (بدی و بد شدن) و نیز قُبح8 (زشتی و زشتشدن)، به کار رفته و متناسب با موارد کاربرد در معنای اسم مصدری آن، مفهوم زیبایی9، خوبی، نیکی، شایستگی، مورد پسند و ... را میرساند. این واژه و مشتقّاتی چون حَسَن، حَسَنَة، حَسَنَات، حُسْنی، محسن و اَحْسَن، که در قرآن نیز فراوان به کار رفته است (نحل: 67؛ بقره: 201؛ هود: 114؛ اعراف: 137؛ نساء: 59)، در وصف آن دسته از امور دینی و دنیایی به کار میرود10 که به سبب داشتن گونهای از زیبایی عقلی، عاطفی، حسّی و... میتواند با برانگیختن احساس خوشی، رضایت، زیبایی و تحسین در انسان، او را به خود جذب کند.11
واژه «احسان» در مقابل إساءة بوده12 (إسراء: 7؛ نجم: 31) و دو گونه کاربرد دارد: با حرف «إلی» که بیشتر با آن به کار میرود و نیز با حرف «لام و باء» به معنای نیکی و خوبی کردن به کسی است. بدون حرف اضافه، مفهوم کار نیکو کردن و نیز انجام دادن نیکو و شایسته یک کار در شکل کامل آن به کار رفته است.13 قرابت معنایی واژه «احسان» با کلماتی چون اِنعام، اِفضال و برّ، واژهپژوهان14 و مفسّران15 را بر آن داشته است تا به بیان روابط و تفاوتهای آنها بپردازند. احسان، که در زبان فارسی به معنای خوبی، نیکوکاری، بخشش، انعام، افضال و ... آمده،16 در کنار مجموعهای از اسما و افعال مرتبط با آن، به طور کلّی 71 بار در 66 آیه از 28 سوره قرآن به کار رفته است.
مفسّران، افزون بر دیدگاههای متفاوت در تفسیر پارهای از آیات مربوط،17 کوشیدهاند تا تعریف واحدی از احسان ارائه کنند. امّا بیشترِ تعاریف به سبب گستردگی مصادیق و مولفههای معنایی احسان و نیز عدم تفکیک کامل بین کاربردهای سه گانه آن، جامعیت لازم را ندارند. تعاریفی چون، رساندن نفع نیکو و شایسته، ستایش به دیگری،18 کاری که از سر آگاهی و به شکل شایسته انجام پذیرد،19 و نیز انجام کاری به شکل نیکو و با انگیزه خدایی و رساندن خیر یا سودی به دیگری بدون چشم داشت هرگونه پاداش و جبران کردنی20 از این جمله هستند.21 از مجموع آیات مربوط به احسان به دست میآید که مؤلفههای مهمّی چون ایمان، انگیزه و نیّت الهی (حُسن فاعلی)، نیک بودن ذاتی یک کار (حُسن فعلی)، شکل شایسته انجام (هیأت صدور)، رساندن خیر و خوبی به دیگری، در مفاهیم سه گانه احسان دخالت دارند. در پارهای از مصادیق، همه و در پارهای دیگر فقط بخشی از عناصر یادشده، مرز معنایی احسان را تشکیل میدهند. بنابراین، ارائه یک تعریف جامع برای هر سه معنا و همه مصادیق آنها امکانپذیر نیست.
حوزه معنایی احسان در قرآن
واژه احسان به هر سه معنا در قرآن کریم به کار رفته است. معنای نخست، «انجام دادن کار نیک» به طور عمده در آیاتی به چشم میخورد که پس از بیان اموری چند، عاملان آن، محسن و نیکوکارخوانده شدهاند. (بقره: 58؛ آلعمران: 134؛ اعراف: 55ـ56). در این آیات، ضمن بیان مصادیق کارهای نیک، خداوند، مخاطبان قرآن کریم را به انجامدادن کار نیک ترغیب کرده است. آیاتی که با تصویر بخشهای مهمّی از شخصیّت فکری، عاطفی و رفتاری شماری از پیامبران، آنها را نمونه بارزی از مُحسنان (نیکوکاران) معرّفی کرده است، نیز در این دسته از آیات جای دارند. (یوسف: 51ـ56؛ قصص:14؛ صافات:102ـ105) در پارهای دیگر از آیات، بدون تعیین مصادیق نیکی، به نیکی کردن به دیگران (معنای دوم) امر و سفارش شده است. (نساء: 36؛ انعام: 151؛ قصص: 77).
احسان به معنای انجام دادن نیکو و شایسته یک کار در شکل کامل آن (معنای سوم) نیز در برخی از آیات قرآن به چشم میخورد. (یوسف: 23؛ سجده: 7؛ تغابن: 3). چنانکه از کاربردهای قرآنی نیز بر میآید، فاعل احسان در معنای اخیر، محسن خوانده نمیشود.22 در نتیجه، نمیتوان آن را در شمار مفاهیم اخلاقی به حساب آورد.
مطالعه و تأمّل در آیات نشان میدهد که احسان، مفهومی انتزاعی، و جامع هر گونه خیر و نیکی است،23 و برای عرب عصر نزول، مفهومی کاملاً شناخته شده بوده است. سخنی که حتّی از برخی سران شرک در ستایش از آیه «اِنَّ اللّهَ یَأمُرُ بِالعَدلِ والاِحسـنِ» (نحل:90)، شده است، مؤیّد آشنایی یاد شده میباشد.24البته با این تفاوت که قرآن کریم آن را که بیشتر در قلمرو روابط انسانی کاربرد داشته، به حوزه معنایی نسبتاً جدیدی آورده است. از جمله پارهای از مصادیق احسان در حوزه ارتباط انسان با خدا، دین و پیامبرˆ میتواند از این قبیل باشد.
احسان که در نظر غالب مفسّران، حُسن آن عقلی است و از راه سیره عقلا تأیید میشود،25 در عین تفاوت مفهومی، از حیث مصادیق، دارای گسترهای یکسان با برخی از مفاهیم بنیادین و پردامنه دیگر قرآن است. از جمله در پارهای از آیات، «تقوا» (آلعمران: 133ـ134؛ یوسف:90؛ زمر: 33ـ34)، و در پارهای دیگر، «ایمان و عمل صالح» (کهف: 30)، به احسان (انجام دادن کار نیک)، تعریف شده است. همچنین از مقایسه برخی آیات با یکدیگر بر میآید که انجام دادن عمل صالح (بقره: 62، 81 و 112؛ نساء: 125) و حسنه (انعام: 160؛ نمل: 89) مترادف با احسان به معنای انجام دادن کار نیک است.26
در تفاوت مفهومی احسان با مفاهیم یادشده، برای نمونه میتوان از جمله به معنای «پرهیزگاری برای خدا در تقوا» که بیانگر انگیزه خدایی فعل است و مفهوم «نیکبودن در احسان» که بیشتر «حُسن» فعل را میرساند، اشاره کرد. از سوی دیگر، شماری از آیات، مفاهیم عامی چون ظلم (بقره: 58ـ59؛ یوسف: 78ـ79؛ صافات: 113)، کفر و تکذیب آیات الهی (مائده: 86؛ لقمان: 22ـ23؛ زمر: 58ـ59؛ مرسلات: 40ـ45) و تعدّی از حدود الهی را (بقره: 229) در برابر احسان به معنای «انجامدادن کار نیک» آورده است.
احسان به صورت یکی از مفاهیم بنیادین و پر دامنه قرآن، هر چند بیش از همه در گستره اخلاق به کار رفته است، امّا قلمرو معنای قرآنی آن، افزون بر چارچوب کلّی اعتقادی، با ترسیم نظامی از ارزشهای اساسی اسلام که در هم تنیده و تفکیکناپذیرند، شاکله عاطفی، رفتاری و گفتاری مؤمنان را در حوزههای گوناگون ارتباط با خدا (بقره: 58؛ آلعمران: 148)، خود (اسراء: 7)، دیگران (بقره: 83 و 195؛ آلعمران: 4)، دین (انعام: 84؛ توبه: 91) و بیگانگان (مائده: 13) به تصویر میکشد. توجه به تصویر جنبههای گوناگون شخصیّت شماری از انبیا و معرّفی آنان در شمار محسنان، میتواند دلیل دیگری بر توسعه قلمرو معنایی یادشده باشد. (یوسف: 56؛ قصص: 14؛ صافات: 80)
مصادیق احسان
1. احسان به معنای انجام دادن کار نیک: احسان به این معنا، افزون بر کاربرد در حوزههای گوناگون ارتباط انسان با دین، انبیا (ع) و دیگران، بیش از همه در حوزه ارتباط شناختی، عاطفی و رفتاری انسان با خدا به کار رفته است.
الف. ارتباط با خدا: شماری از آیات، پارهای از باورها، عواطف، گفتارها و رفتارهای انسان را در ارتباط با خدا به مفهوم خاص آن، از مصادیق احسان «انجام دادن کار نیک» معرّفی میکند. در برخی از این آیات، اموری چون ایمان به خدا، رسولˆ، قرآن، انتظار درک زمان پیامبرˆ، آرزوی گرویدن به گروه مؤمنان، از مصادیق کارهای نیک شمرده شده است. در آیه 82 مائده، یهود و مشرکان، دشمنترین، و نصارا به سبب وجود قسّیسان و رهبانان در میان آنان و نیز عدم خودبرتربینی، دوستترین افراد برای مؤمنان معرّفی شدهاند. در ادامه آیات، از اشک شوق شماری از نصارا در هنگام شنیدن قرآن و شناخت حق، سخن رفته است و آنان به سبب اظهار ایمان به خدا، رسولˆ، قرآن و نیز درخواستشان از خداوند مبنی بر اینکه آنان را در شمار درککنندگان رسالت پیامبرˆ27 نوشته و در گرو صالحان درآورد، جزو نیکوکاران خوانده شدهاند: (مائده: 83ـ85)
ظاهر جمله «فَاَثـبَهُمُ اللّهُ بِما قالوا...»، در آیات فوق نشان میدهد ابراز سخنان یاد شده،28 که گویا در برابر اعتراضِ هم کیشان به ایمان آنها، صورتگرفته29و نوعی استدلال بر حقّانیّت پیامبرˆ و دین او است، بیش از اصل ایمان آنان، نوعی احسان خوانده میشود؛ همچنین در آیاتی، آرزوی کافران هنگام دیدن عذاب برای بازگشت به دنیا و پیوستن به زمره نیکوکاران، گزارش شده است: (زمر:39، 58 ـ 59). در این دو آیه نیز ایمان به آیات الهی، مصداق احسان معرّفی شده و کفر در برابر آن قرار گرفته است. در آیات یاد شده، از جمله عدم خود برتربینی به صورت زمینه انجام کار نیک و ایمان، و جاودانگی در بهشت پاداش آن معرّفی شده است.(مائده: 82ـ85؛ زمر: 59)
شماری دیگر از این دسته آیات، با نیکوکار خواندن فاعلان برخی امور، الگوهای نیک روانی، رفتاری، گفتاری و زمان راز و نیاز با خدا را ارائه میکند: این آیات، سبب بهرهمندی پرهیزکاران از باغها، و چشمهساران بهشتی و دیگر نعم الهی را «نیکوکار» بودن آنان در دنیا و خواب اندک شبانه، استغفار در سحرگاهان و اختصاص حقّی برای سائل و محروم از اموالشان معرّفی میکنند. (ذاریات: 15ـ19) در آیه 56 سوره اعراف: 7 به خواندن خدا همراه با تضرّع و صدای آهسته و نیز با حالت روانی و متعادل خوف و رجاء فرمان، و از نزدیک بودن رحمت الهی به صورت پاداش «نیکوکاران» خبر داده شده است. ذکر کمک مالی به سائل و محروم و نیز عدم افساد در روی زمین به همراه رفتارهای عبادی مذکور، نشان میدهد که چگونه از منظر قرآن، افزون بر قرار گرفتن هر دو حوزه ارتباط انسان با خدا و جامعه در دایره احسان، آن دو از یکدیگر تفکیکناپذیرند. (ذاریات: 17ـ19؛ اعراف:56)
قرآن کریم در کنار معرّفی نحر شتران فربه در موسم حج، به شکرانه نعمت هدایت و نیز نفی ارزش گوشت و خون قربانی نزد پروردگار و معرّفی تقوا به صورت معیار ارزش و قبولی آن، از بشارت به نیکوکاران سخن گفته است. (حج: 36ـ37). این آیات به همراه آیات پیش از آن (حج: 28، 30، 31 و 33 ـ 34)، برآن هستند که در کنار نفی ارزشهای جاهلی، با هدف زدودن انحرافاتی که با گذر زمان در آیین قربانی کردن پدید آمده است، با بیان فلسفه و هدف توحیدی آن به صورت یکی از مناسک دیرین عبادی و بر جای مانده از ابراهیم خلیل(ع)، محتوای از دست رفته آن را بازگردانند. از آیات یاد شده، که در کنار رعایت ارزشهای الهی همچون ذکر نام خدا و چگونگی کشتن قربانی، و نیز پرهیز از ارزشهای جاهلی، انگیزه خدایی را نیز مطرح کرده است، بر میآید که در اتّصاف عمل قربانی به «کار نیک» بودن، افزون بر چگونگی انجام فعل (حُسن فعلی)، خلوص نیّت (حُسن فاعلی) نیز دخیل است (حج: 31ـ37).
در سوره لقمان، آیات قرآن، مایه هدایت و رحمت برای نیکوکاران و آنها با عنوان برپا کنندگان نماز و پرداخت کنندگان زکات از سر یقین به آخرت معرّفی شدهاند. (لقمان: 2ـ5)
ذکر برجستهترین رفتار اقتصادی ـ اجتماعی یعنی پرداخت زکات، در کنار بارزترین رفتار عبادی یعنی اقامه نماز از یک سو، و آوردن آن دو، همراه با یقین به آخرت از سوی دیگر، نشان میدهد که چگونه از منظر قرآن، مثلث ارتباط با خدا، جامعه و آخرت، با یکدیگر ارتباط تنگاتنگ داشته و در اتّصاف کارهای یاد شده به «نیک» بودن و نیز «نیکوکار» خوانده شدن انسان، دخالت تام دارد. بنابراین، یکی از دو کار اقامه نماز و پرداخت زکات بدون دیگری و هر دو، با نبود یقین به آخرت، مصداق «کار نیک» نخواهد بود. از این آیات، که ابتدا «نیکوکاران» را ذکر، آنگاه با عنوان اقامه کنندگان نماز و پرداخت کنندگان زکات از سر یقین به آخرت، آنها را شناسانده است، بر میآید که عناصر یاد شده، مصادیق جدید احسان که برای عرب عصر نزول ناشناخته بود، معرّفی شدهاند. یادکردن از آن امور به صورت زمینه بهرهمندی از هدایت و رحمت آیات قرآن، در کنار معرّفی انجام دهندگان آن با عنوان همان گروه رستگاران، با توجّه به آشنایی عرب با مفهوم «رستگاری»، میتواند مؤیّد این سخن باشد.
پارهای دیگر از آیات در بیان ارتباط مطلوبی که انسان دوباره میتواند پس از نافرمانی خدا با او برقرار سازد، گردن نهادن به فرمان الهی و طلب آمرزش گناهان را از مصادیق «کارهای نیک» برشمردهاند. قرآن پس از بیان نافرمانیهای بنیاسرائیل، به رغم مشاهده آیات و بهرهمندی از نعمتهای فراوان الهی (بقره:2، 49ـ57؛ اعراف: 7، 159ـ160)، از دستور خود به آنان مبنی بر داخل شدن به شهر بیتالمقدس،30 ورود متواضعانه و خاشعانه از دروازه آن31 و درخواست آمرزش گناهان با گفتن واژهای چون «حِطَّة»32سخن گفته است. اینکه در این صورت، گناهان آنان را آمرزیده و افزون بر آن، «نیکوکاران» را پاداش بیشتری خواهد داد؛ آنگاه از تغییر جملهای33 که باید در مقام توبه میگفتند از سوی ستمگران آن قوم و دچار شدن آنان به عذاب آسمانی خبر میدهد. (بقره: 2، 58ـ59). در این آیات، کسانی که با اطاعت از خدا،34 آن لفظ خاص را در مقام توبه گفتهاند، نیکوکار، و تغییر آن لفظ، ظلم دانسته شده است. بنابراین، افزون بر اینکه ظلم در برابر احسان آمده، میتوان گفت که در آیات یاد شده، بیشتر تعبّد و تسلیم شدن بیچون و چرا در برابر امر خدا مصداق احسان و فزونی پاداش در کنار آمرزش گناهان پیامد آن معرّفی شده است. همچنین آنجا که ابراهیمˆ به سبب اقدام به ذبح فرزند عزیز خویش از سر کمال تسلیم در برابر خدا، جزو نیکوکاران یاد شده، تسلیم محض و بیچون و چرای خدا بودن، مصداق احسان خوانده شده است. (صافات: 37، 103ـ105) اموری چون اعلام سرفرازی در این امتحان به ابراهیم(ع)، دادن قربانی برای ذبح به جای اسماعیل و نجات او از مرگ، ماندگار کردن نام ابراهیم(ع) در میان آیندگان و سلام خداوند به او، به عنوان پاداش چنین کار نیکی یاد شده است (صافات: 37، 104ـ110). دوبار تصریح به چگونگی پاداش نیکوکاران و نیز تعدّد و نوع پاداشهای یاد شده نشان میدهد که تسلیم محض خدابودن، از عالیترین مراتب احسان و دارای ارزش و منزلت بسیار والایی نزد خداوند است.
در آیاتی از قرآن و به دنبال گزارش از جنگیدن شمار بسیاری از مردان الهی، همراه پیامبران خویش با دشمنان خدا35 و عدم سستی و ناتوانی و نیز تسلیمناپذیری و پایداری آنها در برابر سختیها و مصائب این راه (آلعمران: 3، 146)، آنان «نیکوکار» خوانده شدهاند؛ چرا که در وضعیّت دشوار یاد شده در اعتراف به گناه و ابراز ناتوانی خویش، سخنی جز درخواست از خداوند مبنی بر آمرزش گناهان و گزافه کاریها، پایداری در راه خدا و پیروزی بر کافران بر زبان جاری نکردهاند (آلعمران: 3، 147ـ148). این آیات با معرّفی امور یاد شده به صورت کارهای نیک، بر آن است که الگوی درست نگرش به حوادث، هنگام شکست و ناکامی در مبارزه با دشمنان خدا را ارائه کند تا مؤمنان از یک سو، بدون نگاه نادرست به زمینههای ناملایمات یاد شده، ریشه آن را عمل کرد ناصواب خویش دانسته، از خدا، به سبب آن، آمرزش طلب کند و از سوی دیگر، بدون ناامید شدن، با تصحیح رفتار خویش و استعانت از خدا، در راه خدا و دین او پایداری کنند.
خداوند پاداش دنیایی یعنی پیروزی بر دشمن و غنایم جنگی،36 و ثواب نیک آخرت یعنی بهشت و نعمتهای آن، مغفرت37 را نتیجه کارهای نیک یاد شده دانسته و از نشانه محبّت خود به «نیکوکاران» خبر داده است.
ب. ارتباط انسان با دین و پیامبر خداˆ: چگونگی ارتباط انسان مسلمان با دین و پیامبر الهی،حوزه دیگری است که احسان به معنای انجامدادن کار نیک، در آن به کار رفته و اموری چون تبلیغ باورها و ارزشهای توحیدی، دفاع از آن در برابر دشمنان و تحمّل انواع فشارها و آزار، از مصادیق آن شمرده شده است. در این حوزه نیز قرآن کریم، قلمرو احسان را افزون بر رفتار، به محدوده عواطف و گفتار هم کشانده و بر آن است تا با معرّفی الگوهای نیک، راه کارهای مطلوب روانی، فرهنگی، اجتماعی و نظامی را برای گسترش فرهنگ دینی و صیانت از آن ارائه کند. در این معنا، الیاس پیامبرˆ به سبب فراخوان قوم خود به پرهیزکاری، پرهیز از بتپرستی و پرستش خدایی، که احسن الخالقین و پروردگار آن قوم و نیاکان نخستینشان است، نیکوکار خوانده شده (صافات: 37، 124 ـ 126 و 129 ـ 131). ماندگاری نام نیک الیاس میان آیندگان و سلام خدا بر او، پاداش کارهای نیک وی خوانده شده است. آیه 131 سوره صافات نشان میدهد که خداوند، پاداش یاد شده را به هر شخص دیگری که مردم را به باورها و ارزشهای توحیدی دعوت و از کفر و شرک پرهیز دهد، ارزانی میکند.
در آیه 120 سوره توبه کسانی که رسولخداˆ را در جهاد با دشمنان یاری کرده، انواع سختیها و ناملایمات این راه را به جان میخرند، نیکوکار خوانده شدهاند. عمل صالح خواندن کارهای یادشده، در مقام بیان پاداش عاملان آن و در ادامه، سخن گفتن از تباه نساختن پاداش نیکوکاران، نشان میدهد که عمل صالح و احسان، در اینجا به یک معنا هستند. حتّی افراد ضعیف و بیمار که افزون بر ناتوانی، چیزی برای هزینه کردن در راه جهاد ندارند، در صورتی که خیرخواه خدا و رسول بوده و از آنچه در توان دارند، مضایقه نکنند، نیکوکار خوانده شدهاند (توبه: 9،91)، و سرانجام، اینکه مطلق جهاد و تلاش برای خدا، اعمّ از جهاد نظامی، فرهنگی، جهاد با نفس و... ،38 کار نیک معرّفی شده است (عنکبوت: 29، 69)، میرساند که جهاد و تلاش یاد شده در صورتی که فقط برای خدا باشد، کار نیک بوده و هدایت به راه خدا و نیز «انواع عنایتهای الهی»39 را در پی خواهد داشت.
«پایداری در راه دین» و «تحمّل انواع آزار و اذیّتهای روحی و جسمی دشمنان»، مصداق دیگری از کار نیک در این حوزه است. (نحل: 16، 127ـ128؛ هود: 11، 115) نام بردن از پیامبرانی چون نوح(ع)، ابراهیم(ع)، موسی(ع) و هارون(ع) در شمار نیکوکارانی برجسته، در کنار توجّه به شخصیّت فکری و رفتاری آنان در قرآن نشان میدهد که همه موارد یاد شده، به ویژه دعوت به باورها و ارزشهای توحیدی و مبارزه با کفر و شرک با شیوههای گوناگون، از مصادیق برجسته و مراتب عالی احسان درباره دین است. (صافات: 37، 75 ـ 80، 114 ـ 121 و 130 ـ 131).
ج. ارتباط با دیگران: ارتباط انسان با دیگر هم نوعان و افراد جامعه، حوزه دیگری است که احسان به معنای انجام دادن کار نیک، در آن به کار رفته و قرآن با شناساندن پارهای از مصادیق، مؤمنان را به انجام آن ترغیب کرده است. سفارش به رفتار نیک با همسر به ویژه زنان، در این حوزه بیشتر به چشم میخورد. پرهیز مرد از آزار و اذیّت همسر خویش، با استفاده از حقّ رجوع در طلاق از این موارد است. (بقره: 2،229) براساس گزارش مفسّران برخی مردان بنا به رسم جاهلیّت، بارها همسر خویش را طلاق و هر بار با رجوع پیش از انقضای عدّه، وی را محروم از پارهای حقوق، در بلاتکلیفی قرار میدادهاند.40 از اینرو طلاق رجعی محدود به دو بار، و بر اساس ظاهر آیه، مردان موظّف شدهاند که در هر مرتبه، رجوع و به طور شایسته (بدون آزار همسر و با پرداخت نفقه و ...)41 همسر خود را نگه دارند یا با پرهیز از رجوع و در نتیجه انقضای عدّه، او را رها سازند؛42 البتّه دیدگاه دوم براساس برخی احادیث، «تسریح به احسان» را به طلاق سوم براساس حکم الهی، تفسیر کرده است که باز، مصداق احسان خواهد بود.43
در آیاتی دیگر نیز سازگاری و مصالحه مردان با همسر خویش و چشم پوشی از برخی حقوق خود برای رفع اختلاف و حفظ زندگی زناشویی44از مصادیق احسان خوانده شده است. (نساء: 128) احسان در این آیه، بیشتر در پرهیز از حالت روانی حرص و آز مورد توجّه است که زمینه صلح و سازش را از بین میبرد. دادن متاع و مالی در خور و به قدر توان هر کس، به زنانی که پیش از آمیزش و تعیین مهر، طلاق داده میشوند، مصداقی از احسان مالی در حقّ برخی از زنان دیگر است (بقره: 236).
شماری دیگر از جلوههای احسان در این حوزه، با رویکرد غالب عاطفی، برای تلطیف روابط اجتماعی و تنشزدایی از آن مورد توجّه و تأکید قرار گرفتهاند. پرهیزکاران با عنوان کسانی که هنگام توانگری و تنگ دستی انفاق کرده و هنگام عصبانیّت از دست دیگران، با فرو خوردن خشم خویش از خطای مردم در میگذرند، تعریف شدهاند. (آلعمران:4ـ133).
تناسب آمرزش الهی و بهشتی به وسعت آسمانها و زمین به عنوان پاداش و نشانه محبّت خدا به نیکوکاران، با کارهای نیک یاد شده به صورت بازتابی از مهر و شفقت انسان با دیگران، قابل توجّه است. در این آیات، پرهیزکاران به نیکوکاران تعریف شدهاند. عفو و گذشت با توجّه به تأثیر سازندهای که در تألیف قلوب و تربیت نفوس دارد، حتّی با افراد غیرخائن از اهل کتاب نیز سفارش و کار نیک خوانده شده است (مائده: 5، 13) در جای دیگر افراد کهنسال، که به سبب وضعیّت سنّی و روحی خاص، نیازمند رعایت و تأمین عاطفی بیشتری هستند، مورد توجّه قرار گرفته و دل سوزی به آنان با پرهیز از اقدامی که ضربه عاطفی به دنبال دارد، کار نیک معرّفی شده است (یوسف: 78). این امر نشان میدهد که کار نیک یاد شده از مصادیق بدیهی و شناخته شده احسان و در نتیجه مورد انتظار از افراد نیکوکار است. ایجاد توافق بین دو طرف درگیری از مصادیق دیگری است که در برابر دیگران، احسان به شمار میرود (نساء:4،62).
تخصیص بخشی از درآمد و دارایی به اقشار نیازمند جامعه، جلوه دیگری از عواطف اجتماعی است که اسلام با قرار دادن آن در حوزه کارهای نیک، مؤمنان را بدان فرا میخواند. پرداخت زکات (لقمان: 2ـ4)، و حقّ سائل و محروم (ذاریات: 19)، از این جملهاند. چنان که در جای دیگر، مطلق صدقه، احسان خوانده شده است (قصص: 28، 76 ـ 77). عدم مسامحه و رعایت بایستهها و شایستهها در پرداخت خونبها، مصداق دیگری از احسان در حوزه روابط اجتماعی است (بقره: 178).
در شمار دیگری از آیات، پارهای از عناوین عام، احسان به معنای انجام دادن کار نیک، معرّفی شدهاند که اغلب بر مصادیق کارهای نیکی که ذکر آن رفت، قابل تطبیق است. عمل صالح (نساء: 4، 124ـ125؛ لقمان: 22)، پرهیز از افساد در روی زمین (اعراف: 56)، پرهیز از گناهان بزرگ و کارهای زشت (نجم: 31ـ32؛ نحل: 90) و نیز شکیبایی در برابر ناملایمات زندگی (یوسف: 15 ـ 22 و 90) از این قبیل هستند.
2. نیکی به دیگران: احسان به این معنا هر چند در مصادیق احسان به معنای انجام دادن کار نیک هم به چشم میخورد، اما کاربرد متمایزی از آن دارد؛ زیرا از آنجا که در پارهای از مصادیق آن، فواید احسان، بیش از فرد نیکوکار، متوجّه افرادی است که نیکی به آنان به سبب وضع خاصّی که دارند، سفارش شده است و در مواردی نیز هیچ منفعتی برای نیکی کننده نداشته و نیازی از وی تأمین نمیکند. این معنا در ارتباط خدا با انسان، انسان با دیگران و خود به چشم میخورد.
الف. نیکی خدا به بندگان: قرآن برای نیکی خدا به بندگانش، افزون بر دنیا و در زمینه نیازهای روانی و مادّی، در آخرت نیز مصادیقی را آورده است. در قرآن حضرت یوسف(ع) خداوند را عامل رهایی خویش از زندان و آورنده خانوادهاش از بادیه به مصر معرّفی کرده، آن را نیکی خدا به خود میخواند (یوسف: 100). آمدن خاندان یعقوب، به سبب جایگزینی زندگی در مصر به جای بادیه نشینی، رهایی آنان از خشک سالی و نیز قحطی به دنبال مرگ احشام، همچنین پایان دادن به جدایی یوسف(ع) و خانوادهاش، نیکی خدا به وی خوانده شده است.45
گاهی ثروت و دارایی نیز مصداق نیکی خدا به انسان دانسته شده است. قرآن در کنار گزارش از گنج شایان قارون (قصص: 28، 76)، آن را از زبان بنی اسرائیل، احسان خدا به وی میخواند (قصص: 28). در سوره الرحمن، ضمن بیان شماری از نعمتهای بهشتی برای خداترسان، از اینکه پاداش نیکی جز نیکی چیز دیگری نیست، سخن گفته شده است (الرحمن: 46ـ58). بنابر ظاهر آیه و نیز قرینه آیات پیشین، نعمت های یاد شده، مصداق نیکی خداوند است که به صورت پاداش کارهای نیک خداترسان در دنیا، برای آنان مهیّا شده است. ساختار پرسشی آیه، بدیهی بودن قاعده نیکی در برابر نیکی و اطلاق آیه، کلّی بودن آن را حتّی درباره کافران نیز میرساند.46 همچنین رزق بهشت و جاودانگی در آن، مصداق دیگری از احسان خدا به کسانی یاد شده است که اهل ایمان و عمل صالح هستند(طلاق: 11).
ب. نیکی کردن انسان به دیگران: در پارهای از آیات، نیکی در عواطف، گفتار و رفتار به افراد خاصّی از جامعه، که توجّه بیشتری را میطلبند، همراه با تأکید بیشتر به برخی از آنان به چشم میخورد. در این میان، نیکی به پدر و مادر، به سبب اینکه دست کم بیش از ده بار و به طور معمول پس از توحید به آن سفارش شده است، (بقره: 83؛ نساء: 4، 36؛ انعام: 6، 151 و ...)، جایگاه ویژهای دارد. در آیات 23 ـ 24 سوره اسراء، بر روا نداشتن کمترین اهانت به پدر و مادر،47 گفتار نرم، نیکو و سنجیده، نهایت فروتنی از سر مهر و شفقت، و نه از سر ناچاری، طلب آمرزش و رحمت الهی و نیز کمک مالی به صورت مصادیق نیکی به پدر و مادر، به ویژه در اوان پیری، تأکید شده است.48(نساء: 36)
در سوره احقاف بر رنجهای مادر در دوران بارداری، زایمان، شیردهی و کودکی فرزند به صورت عاملی که نیکی به وی را میطلبد، تصریح شده است(احقاف: 15). این آیه بیان میکند که باید به مادر بیش از پدر نیکی کرد. در آیاتی که به نیکی به پدر و مادر سفارش شده، از پاداش آن و نیز نیکوکار بودن فرزند به سبب آن، سخنی نیامده است. این امر به این دلیل است که احسان یاد شده در برابر زحمات و رنجهای پدر و مادر است و نباید انتظار پاداش و ستایش داشت.
فروتنی و کمک مالی به خویشان، یتیمان، بیچارگان، همسایگانِ دور و نزدیک، دوستِ هم نشین، در راه ماندگان، بردگان و پرهیز از خودپسندی، فخرفروشی و بخل ورزی با آنان از مصادیق دیگر نیکی به دیگران است. (نساء: 36 ـ 37)، همچنین روشن است که نوع و اهمّیّت نیکی به هر یک از گروههای یاد شده در مقایسه با دیگری متفاوت است(بقره: 83).
ج. نیکی کردن انسان به خود: از منظر قرآن کریم، انسان پاداش و کیفر و دیگر پیامدهای عقاید، عواطف، گفتار و رفتارهای خوب و بد خویش را در دنیا و آخرت میبیند نجم: 31؛ بیّنه: 6 ـ 8 ؛ زلزله: 7 ـ 8). از اینرو، انجام هرگونه کار نیک از سوی انسان را نیکی به خود او میخواند: (اسراء: 7)؛ بنابراین، انجام کارهای نیک یاد شده، مصداق نیکی انسان به خود نیز به شمار میرود.
3. انجام دادن شایسته کاری در شکل کامل آن: قرآن این معنا را که متناسب با هر موردی متفاوت است، بیشتر به صورت یکی از صفات فعل الهی به کار برده است. در آیه 7 سجده آفرینش همه مخلوقات، و در آیه 64 غافر و 3 تغابن، آفرینش انسان، نیکو و در کامل ترین شکل آن معرّفی شده است. همچنین در مواردی هم که از خدا با وصف «اَحسَنُ الخــلِقین» یاد میشود، همین معنا مقصود است: (مؤمنون: 14؛ صافات: 125). درباره «خلقت احسن» هر چند مفسّران وجوهی متفاوت و در عین حال قابل جمع ذکر کردهاند،49 مقصود از آن را چنان که برخی مفسّران نیز تصریح دارند،50 خود قرآن دست کم درباره انسان بیان کرده است. (مؤمنون: 12ـ14). در این آیه، ستایش خداوند با آوردن، «فاء» تفریع و پس از بیان مراحل گوناگون آفرینش انسان نشان میدهد که آفرینش به گونهای که در آیه آمده، وجه «خلقت احسن» انسان و «احسن الخالقین» بودن خداوند است. شأن نزولی که دربارة آیه 93 سورة انعام، گزارش شده، مؤیّد این معنا است.51
در سورة یوسف نیز احسان به معنای انجام دادن شایسته و به نحو احسن یک کار، به خدا نسبت داده شده است. (یوسف: 23) در این آیه، یوسف(ع) ناز و نعمتی را که در خانه عزیز مصر داشت، جایگاه نیکو و گرامی داشتی میخواند که خداوند به وی ارزانی کرده است. برخلاف آنچه بیشتر مفسّران52 گفتهاند، قراین جدّی نشان میدهد که مقصود از «ربّی» نمیتواند عزیز مصر باشد؛53 البتّه در هر دو صورت، احسان به یک معنا خواهد بود.
احسان به معنای انجام دادن نیکوی یک کار، فقط در یک مورد، آن هم درباره ایمان و عمل صالح به انسان نسبت داده شده است (کهف: 18).
این نکته میتواند از این جهت باشد که انسان به سبب فقدان احاطه علمی به جوانب گوناگون یک رفتار، از جمله پیامدهای دنیایی و آخرتی آن، نمیتواند بدون هدایت الهی، نیک یا بد بودن آن را تشخیص، و در نتیجه، در کاملترین و شایستهترین شکل، انجامش دهد. (هود: 7؛ فصلت: 33).
نتیجه گیری
احسان از آموزه های پرسابقه وحیانی و پر دامنه قرآنی است. به سبب خلط میان معانی مختلف و بیتوجهی به بخشی از مصادیق و مولفههای معنایی احسان، اغلب تعاریف ارائه شده برای آن جامع و مانع نیستند. بررسی آیات قرآن نشان میدهد که احسان متناسب با چگونگی کاربرد آن، در سه معنای «انجام کار نیک»، «نیکی کردن به دیگری» و «انجام کاری به شکل کامل و بهترین شکل آن» به کار رفته است. دو معنای نخست با مصادیق گوناگون درباره روابط مختلف انسان با خدا، خود و دیگران به کار رفته، ولی مفهوم اخیر فقط درباره خداوند به کار رفته است. بررسی مفهوم و مصادیق گوناگون احسان، از یک سو نشان می دهد که این مفهوم نسبت این همانی با مفاهیم قرآنی تقوا، ایمان و عمل صالح، حسنه و نسبت تقابل با مفاهیم کفر، تکذیب آیات الهی، ظلم و تعدی از حدود الهی دارد. از سوی دیگر قرآن کریم با توجه به آشنایی کامل عرب عصر نزول با مفهوم احسان، آن را که بیشتر در قلمرو روابط انسانى به کار می رفت، به حوزه معنایى نسبتاً جدیدى آورده است. مفهوم یاد شده هر چند صبغه غالب اخلاقی دارد، امّا قلمرو معناى قرآنى آن، افزون بر چارچوب کلّى اعتقادى، با ترسیم نظامى از ارزشهاى اساسى اسلام که در هم تنیده و تفکیکناپذیرند، شاکله عاطفى، رفتارى و گفتارى مؤمنان را در حوزههاى گوناگون ارتباط با خدا، خود، دیگران، دین وبیگانگان به تصویر کشیده است و یک مفهوم چند بعدی است.
منابع
الجصاص، احمد بن علی، احکام القرآن، به کوشش صدقی محمد جمیل، مکه المکرمه، المکتبه التجاریه، بی تا.
الغزالی، محمدبن محمد، احیاء علوم الدین، بیروت، دارالکتب العربی، بیتا.
سرخسی، محمد بن احمد، المبسوط سرخسی، بیروت، دارالمعرفة، 1406ق.
ابن قدامه، المغنی والشرح الکبیر، بیروت، دارالکتب العلمیه، بیتا.
محقق حلی، شرایع الاسلام فی مسائل الحلال والحرام، تهران، اعلمی، 1389ش.
مراغی، حسین، العناوین الفقهیه، قم، نشر اسلامی، 1417ق.
انصاری، محمدعلی، الموسوعه الفقهیه المیسره، قم، مجمع الفکر الاسلامی، 1415ق.
مکارم شیرازی، ناصر، القواعدالفقهیه، چ دوم، بیجا، بینا، بیتا.
الشرباصی، احمد، موسوعه اخلاق القرآن، چ سوم، بیروت، دارالرائد العربی، 1407ق.
فناری، محمد بن حمزه، مصباح الانس، به کوشش محمد خواجوی، تهران، مولی، 1416.
احمد بن فارس، مقاییس اللغه، به کوشش عبد السلام محمد هارون، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1404ق.
فیروزآبادی، مجدالدین، القاموس المحیط، به کوشش محمد المرعشلی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1417ق.
راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، به کوشش صفوان عدنان داوودی، دمشق، دارالقلم، 1412ق.
ایزتسو، توشیهیکو، مفاهیم اخلاقی دینی در قرآن، ترجمه فریدون بدرهای، تهران، فرزان روز، 1378ش.
ابن منظور، لسان العرب، به کوشش علی شیری، اول، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408ق.
احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر، قم، دارالهجره، 1405ق.
طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، چ سوم، بیروت، اعلمی، افست، قم اسلامی،1393ق.
دهخدا، علیاکبر، لغت نامه، تهران، موسسه لغتنامه دهخدا ودانشگاه تهران، 1373ش.
طبرسی، فضل بن حسن، مجمعالبیان، بیروت، دارالمعرفه، افست، تهران، ناصرخسرو، 1406ق.
راوندی، سعید بن هبه الله، فقه القرآن، به کوشش سیداحمد حسینی، چ دوم، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، 1405ق.
واحدی، علی بن احمد، اسباب نزول، به کوشش ایمن صالح شعبان، قاهره، دارالحدیث، بیتا.
الشرتونی اللبنانی، اقرب الموارد فی فصح العربیة والشوارد، تهران، دارالاسوه، 1416ق.
فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، بصائر ذوی التمییز فی لطائف الکتاب العزیز، بیروت، المکتبه العلمیه، بیتا.
الحنفی، زبیدی، تاجالعروس من جواهر القاموس، به کوشش علی شیری، بیروت، دارالفکر، 1414ق.
طوسی، محمد بن حسن، تبیان فی تفسیرالقرآن، به کوشش احمد حبیب العاملی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بیتا.
مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، تهران، وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی، 1374ش.
فراهیدی، خلیل بن احمد، ترتیب کتاب العین، به کوشش محمد حسن بکایی، قم، اسلامی، 1414ق.
الدمشقی، اسماعیل ابن کثیر، تفسیر القرآنالعظیم، به کوشش یوسف مرعشلی، چ سوم، بیروت، دارالمعرفة، 1409ق.
العیاشی، محمدبن مسعود، تفسیر العیاشی، به کوشش رسولی محلاتی، تهران، المکتبه العلمیه الاسلامیه، بیتا.
فخر الرازی، محمد بن عمر، التفسیرالکبیر، چ چهارم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1413ق؛
ابن ترکه اصفهانی، صائنالدین، تمهید القواعد، به کوشش جلالالدین آشتیانی، سوم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی،1381ش.
طبری، محمد ابن جریر، جامعالبیان عن تأویل آی القرآن، به کوشش صدقی جمیل العطار، بیروت، دارالفکر، 1415ق.
قرطبی، ابوعبدالله، الجامع لاحکام القرآن، چ پنجم، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1417ق.
ابن درید، جمهرة اللغه، به کوشش رمزی بعلبکی، بیروت، دار العم للملایین، 1987م.
نجفی، محمدحسن، جواهرالکلام فی شرح شرایع الاسلام، چ هفتم، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
شهید اول، الدروس الشرعیه، قم، اسلامی، 1414ق.
ابوهلال عسکری، الفروق اللغویة، تحقیق مؤسسه نشر اسلامی، قم، موسسه نشر اسلامی، 1412ق.
آلوسی، سیدمحمود، روحالمعانی فی تفسیرالقرآن العظیم، به کوشش محمدحسین عرب، بیروت، دار الفکر، 1417ق.
الجوزی، جمالالدین، زادالمسیر فی علم التفسیر، چ چهارم، بیروت، المکتب الاسلامی، 1407ق.
حلی، جعفر بن الحسن، شرائع الاسلام فی مسائل الحلال والحرام، تهران، اعلمی، 1389.
سبزواری، هادی، شرح الاسماء او شرح دعاءالجوشن الکبیر، به کوشش حبیبی، چ دوم، تهران، دانشگاه، 1375ش.
قیصری، شرح فصوص الحکم، به کوشش آشتیانی، تهران، علمی و فرهنگی، 1375ش.
بیهقی، احمد بن حسین، شعب الایمان، به کوشش محمد سعید بن بسیونی، بیروت، دارالکتب العلمیه،1410ق.
جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح تاجاللغة و صحاحالعربیه، به کوشش عبدالغفور العطاری، قاهره، 1376ق.
* عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و علوم اسلامی. دریافت: 3/6/89 ـ پذیرش: 15/8/89
1. محمد بن احمد سرخسی، المبسوط، ج5، ص46ـ47 و 190ـ201؛ ابن قدامه، المغنى، ج7، ص433، ج8، ص48 و ج10، ص460.
2. محقق حلی، شرایع الاسلام، ج2، ص20؛ شهید اول، الدروس، ج3، ص181؛ محمد حسن نجفی، جواهرالکلام، ج20، ص291 و ج21، ص24 و 180.
3 برگرفته از آیات 93 ـ 92 سورة توبه.
4. حسین مراغی، العناوین الفقهیه، ج2، ص473؛ محمد علی انصاری، الموسوعة الفقهیه المیسره، ج1، ص323ـ327؛ ناصر مکارم شیرازی، القواعد الفقهیه، ج2، ص251ـ279.
5. احمد بن حسین بیهقی، شعب الایمان، ج7، ص501؛ محمد غزالی، احیاء علومالدین، ج2، ص793ـ799؛ احمد شرباصی، موسوعة اخلاق القرآن، ج1، ص43ـ53.
6. قیصری، شرح فصوص الحکم، ص615؛ محمد بن حمزه فناری، مصباحالانس، ص22ـ23 و 55؛ ابن ترکه اصفهانی، تمهید القواعد، ج1، ص151ـ154 و 160ـ162.
7. احمد بن خلیل فراهیدی، ترتیبالعین، ص180؛ احمد بن فارس، مقاییساللغه، ج2، ص58؛ حسن مصطفوی، التحقیق، ج2، ص221ـ222، «حسن».
8. ابن درید، جمهرة اللغه، ج1، ص535؛ همو، مقاییس اللغه، ج2، ص58؛ اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، ج5، ص2099، «حسن».
9. مجد الدین فیروز آبادی، القاموس المحیط، ج2، ص1563؛ زبیدی حنفی، تاج العروس، ج18، ص140؛شرتونی لبنانی، اقرب الموارد، ج1، ص649، «حسن».
10. راغب اصفهانی، مفردات، ص236ـ237؛ ابن منظور، لسان العرب، ج3، ص178ـ179؛ حسن مصطفوی، التحقیق، ج2، ص221ـ222، «حسن».
11. راغب اصفهانی، همان، ص236؛ محمدبن یعقوب فیروزآبادی، بصائر ذوى التمییز، ج2، ص67؛ توشیهیکو ایزتسو، مفاهیم اخلاقى و دینی در قرآن، ص278ـ280.
12. احمد بن فارس، مقاییس اللغه، ج2، ص58؛ مجدالدین فیروز آبادی، همان، ج2، ص1564؛ ابن منظور، همان، ج3، ص179، «حسن».
13. اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، ج5، ص2099؛ ابن منظور، همان، ج3، ص178ـ179؛ احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر، ص136.
14. راغب اصفهانی، همان، ص114، 236 و 815؛ ابوهلال عسکری، الفروق اللغویه، ص23 و 548.
15. محمدبن حسن طوسی، التبیان، ج3، ص14؛ سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان، ج20، ص124 و 202.
16. علی اکبر دهخدا، لغتنامه، ج1، ص926.
17. محمد بن جریر طبری، جامعالبیان، ج5، ص419؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمعالبیان، ج2، ص516؛ اسماعیل ابن کثیر دمشقی، تفسیر ابنکثیر، ج1، ص279.
18. محمد بن حسن طوسی، همان، ج2، ص153 و ج4، ص426 و ج6، ص189.
19. فضل بن حسن طبرسی، همان، ج1، ص248.
20. سید محمد حسین طباطبایی، همان، ج4، ص20 و ج12، ص332.
21. سیدمحمود آلوسی، روحالمعانى، ج16، ص48.
22. محمد بن حسن طوسی، همان، ج1، ص267؛ فضل بن حسن طبرسی، همان، ج1، ص515.
23. محمد بن جریر طبری، همان، ج14، ص214؛ فضل بن حسن طبرسی، همان، ج6، ص586؛ احمد شرباصی، موسوعة اخلاق القرآن، ج1، ص43.
24. فضل بن حسن طبرسی، همان، ج6، ص587؛ ابو عبدالله قرطبی، تفسیر قرطبى، ج10، ص110؛ اسماعیل ابن کثیر دمشقی، تفسیر ابنکثیر، ج2، ص604ـ605.
25. سعید بن هبة الله راوندی، فقه القرآن، ج1، ص213؛ هادی سبزواری، شرح الاسماء، ج1، ص314؛ سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج1، ص95.
26. همو، همان، ج1، ص258.
27. محمد بن جریر طبری، همان، ج7، ص9؛ محمد بن حسن طوسی، همان، ج4، ص4ـ5؛ سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج3، ص205.
28. محمد بن جریر طبری، همان، ج7، ص11؛ فضل بن حسن طبرسی، همان، ج3، ص363؛ سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج6، ص82.
29. محمد بن جریر طبری، همان، ج7، ص11؛ فضل بن حسن طبرسی، همان، ج3، ص363؛ سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج6، ص82.
30. محمد بن جریر طبری، همان، ج1، ص426؛ محمد بن حسن الطوسی، همان، ج1، ص262؛ فضل بن حسن طبرسی، همان، ج1، ص247.
31. محمد بن جریر طبری، همان، ج1، ص427؛ فضل بن حسن طبرسی، همان، ج1، ص247.
32. محمد بن جریر طبری، همان، ج1، ص428؛ محمد بن حسن طوسی، همان، ج1، ص263؛ فضل بن حسن طبرسی، همان، ج1، ص247.
33. محمد بن جریر طبری، همان، ج1، ص432؛ فضل بن حسن طبرسی، همان، ج1، 248.
34. محمد بن جریر طبری، همان، ج9، ص121؛ ا محمد بن حسن طوسی، لتبیان، ج1، ص266.
35. فضل بن حسن طبرسی، همان، ج2، ص854ـ855؛ سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج4، ص41؛ جمال الدین جوزی، زادالمسیر، ج1، ص472.
36. محمد بن جریر طبری، همان، ج4، ص162؛ محمد بن حسن طوسی، همان، ج3، ص13؛ فضل بن حسن طبرسی، همان، ج2، ص855.
37. همان.
38. فضل بن حسن طبرسی، همان، ج8، ص458؛ ابوعبدالله قرطبی، تفسیر قرطبى، ج13، ص242؛ سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج14، ص411.
39. محمد بن حسن طوسی، همان، ج8، ص226؛ فضل بن حسن طبرسی، همان، ج8، ص458؛ سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج16، ص152.
40. محمد بن جریر طبری، همان، ج2، ص618؛ فضل بن حسن طبرسی، همان، ج2، ص578؛ اسماعیل ابن کثیر دمشقی، تفسیر ابنکثیر، ج1، ص279.
41. محمد بن جریر طبری، همان، ج2، ص619؛ محمدبن مسعود عیاشی، تفسیر عیاشى، ج1، ص117؛ فضل بن حسن طبرسی، همان، ج2، ص578.
42. محمد بن جریر طبری، همان، ج2، ص619؛ فضل بن حسن طبرسی، همان، ج2، ص578؛ سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج2، ص233.
43. محمد بن جریر طبری، همان، ج2، ص621؛ محمدبن مسعود عیاشی، تفسیر عیاشى، ج1، ص116ـ117؛ محمد بن حسن طوسی، همان، ج2، ص248.
44. محمد بن جریر طبری، همان، ج5، ص412ـ419؛ فضل بن حسن طبرسی، همان، ج5، ص184؛ سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج5، ص100.
45. فضل بن حسن طبرسی، همان، ج5، ص406؛ سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج11، ص247.
46. فضل بن حسن طبرسی، همان، ج1، ص261؛ محمدبن عمر فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج30، ص377ـ سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج1، ص386 و ج19، ص113.
47. محمد بن جریر طبری، همان، ، همان، ج1، ص550؛ فضل بن حسن طبرسی، همان، ج6، ص630ـ631؛ سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج13، ص98.
48. محمد بن جریر طبری، همان، ج1، ص550؛ احمد بن علی جصاص، احکامالقرآن، ج3، ص291.
49. محمد بن جریر طبری، همان، ج3، ص307ـ308؛ فضل بن حسن طبرسی، همان، ج10، ص448، 620، 683 و 775ـ776؛ زادالمسیر، ج8، ص281.
50. اسماعیل ابن کثیر الدمشقی، تفسیر ابنکثیر، ج3، ص251ـ252.
51. علی بن احمد واحدی، اسبابالنزول، ص148؛ ابوعبدالله قرطبی، تفسیر قرطبى، ج7، ص27ـ28؛ اسماعیل ابن کثیر الدمشقی، تفسیر ابنکثیر، ج3، ص251ـ252.
52. محمد بن جریر طبری، همان، ج12، ص238؛ فضل بن حسن طبرسی، همان، ج5، ص341؛ ابوعبدالله قرطبی، تفسیر قرطبى، ج9، ص109.
53. سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج 11، ص 125.