پیدایش زبان
«پیدایش زبان»
دورانت (1383 : 283) پیدایش «سخن و گفتار» را نخستین پیشرفت بزرگ تاریخ میداند که انسان با استفاده از آن و عوامل دیگری از قبیل کشف آتش و کشاورزی، توانسته گام به گام از عصر جهل و ترس و توحش عبور نماید. با وجود فرضیههای متفاوتی که درباره پیدایش زبان ارائه شده است ما هنوز نمیدانیم که اساساً زبان چگونه تکوین یافته است. تأملات جالبی در زمینه منشأهای زبان گفتاری، صورت پذیرفته، اما این موارد تا به امروز، صرفاً در حد «فرضیات» و نه «حقایق» عرض اندام میکنند. یول (1385 : 1) میگوید شاید نوعی از زبان گفتاری بین صد تا پنجاه هزار سال قبل[1] به وجود آمده باشد، یعنی خیلی قبلتر از پدیدآیی زبان نوشتاری (در حدود پنج هزار سال قبل). هنوز در ردپای ادوار پیشین زندگی بر روی کره زمین شاهد، ادله یا مصنوعات عینی و ملموس و کامل که مربوط به گفتار نیاکان دور و دیرین ما باشد و به طور دقیق نشان دهد که زبان در مراحل ابتدایی چگونه بوده است، یافت نشده است. تا اندازه زیادی به دلیل همین عدم وجود شواهد مستقیم عینی و دقیق است که فرضیات زیادی در رابطه با منشأهای گفتار انسان به دست داده شده است. ما در این مقال به طور مختصر به فرضیههای برجستة گوناگونی که در باب منشأ زبان ارائه شده، خواهیم پرداخت.
1) منشأ الهی (divine source):
به نظر میرسد که در اکثر ادیان، یک منشأ الهی از زبان در اختیار انسان قرار داده شده است. از این رو بسیاری، اصل زبان را منشأ الهی و الهامی دانسته و بر این باورند که خداوند پس از خلق آدم، سخن گفتن را نیز به او آموخت. از این رو زبان، همچون موهبتی الهی نصیب آدمی شده است. برابر متن تورات آدم و حوا از همان آغاز خلقت نه تنها با یکدیگر بلکه با مار و با خدا نیز گفت و شنود میکردند. در کتاب "عهد عتیق" یا "قاموس مقدس" آمده است: «در آغاز کلمه بود و کلمه نزد خدا بود»، «شکی نیست که خدای تعالی آدم را توانا بر سخن گفتن خلق فرمود» (نک. نیکوبخت، 1383 و نیز بنگرید به علینیا، 1379 و امین، 1387 و سورن، 1388 : 186). طبق یک روایت در آیین هندو نیز زبان به وسیله الهه «ساراسواتی»، همسر براهما و آفریننده جهان، خلق شد (رک. یول، 1385 : 2). فرنچ (2004) که سخت بر فرضیات «سکولار» و «غیرالهی» همچون فرضیات برخاسته از تطورگرایان (evolutionists) میتازد، عنوان میدارد که «تنها توصیف منطقی از آغاز زبان این است که زبان به وسیله خداوند خلق شده است... تنها یک نظریه در رابطه با اصل و ریشه زبانهای بشری وجود دارد که ایرادات سختی بر آن وارد نیست... این نظریه، نظریه خلق یا تکوین (creation) نام دارد. در توصیف تکوینی ارائه شده در «کتاب مقدس» زبان حتی پیش از آنکه خداوند، آفرینش را آغاز کند وجود داشته است. در واقع خداوند زبان را برای ارتباط با خود در یک ارتباط درون تثلیثی به کار برد». اما دورانت (1383 : 283) اظهار میدارد که «گفتار یا سخن، دستاوردی ناگهانی یا هدیه خدایان نیست؛ بلکه تعبیر لفظی، در طی قرنها رنج و کوشش، از مرحله بانگی که جانوران برای فراخواندن جفت خود میکنند تا نغمههای موزون شعر، سیری کلی کرده و از آن سخن پیدا شده است». لنهبر (1369) میگوید اصولاً «از نظر زیستشناسی مفهوم "پیدایشِ [یکباره و ناگهانی] زبان" اعتبار چندانی ندارد. پدیدههای زیستشناختی همواره دارای تاریخی گشتاری (transformational) میباشند. این پدیدهها خودبهخود به وجود نمیآیند، بلکه صور دیگرگون شده شکل یا کنش پیشین میباشند. در این تصویر پیوسته در حال تغییر، هیچ چیز را ابتدا و انتهای مشخصی نیست. این برداشت که زبان در طول تکامل انسان به طور "ناگهان" بروز کرده، صرفاً نتیجه ناقص بودن مدارک تاریخی میباشد. هنوز به طور یقین معلوم نشده است که صورتهای زیستشناختی مقدم بر زبان انسانِ امروز چگونه بودهاند. برخی از دانشمندان بر این باورند که انواع ارتباطاتی که در میان حیوانات معاصر دیده میشود، صور اجدادی ارتباط زبانی انسان میباشد». یول (1385 : 2) نیز عنوان میکند که در تلاش برای کشف زبان اصلی الهی، آزمایشات معدودی صورت گرفته که نتایج نسبتاً متناقضی به بار آورده است. به نظر میرسد فرضیه اصلی این بوده باشد که اگر نوزاد انسان بدون شنیدن زبانی بزرگ شود، در آن صورت خود به خود با زبان اصلی خدادادی شروع به تکلم مینماید. کودکانی که در سالهای اولیه زندگی بدون تماس با زبان انسان بزرگ شدهاند اصلاً به هیچ زبانی تکلم نکردهاند. حتی اگر زبان انسان از یک منشأ الهی سرچشمه گرفته باشد. هیچ راهی برای بازسازی این زبان اصلی در اختیار نداریم؛ خصوصاً با توجه به رویدادهایی که در شهر بابل اتفاق افتاد: "زیرا خداوند در این شهر، زبان واحد تمام اهل جهان را مشوش ساخت" و این موضوعی است که در کتاب سفر پیدایش (11:9) گفته شده است.
2) منشأ صدای طبیعی (natural sound source):
دیدگاه کاملاً متفاوتی وجود دارد که اساساً پیدایش زبان انسان را تحت تأثیر صداهای طبیعی میداند؛ در واقع این دیدگاه، یک مدل «صدا-محور» در رابطه با توسعه و تکوین زبان به دست میدهد. در قرن 19 میلادی، مکس مولر (1891) به شیوهای مشهور اما نامناسب و «تحقیرآمیز» برخی از توصیفاتی را که در رابطه با چگونگی تکوین زبان گفتاری بر پایه «صدا» در روزگار او پیشنهاد شده بودند، طبقهبندی نمود. البته نبایستی کلیه دیدگاههای مربوط به صدای طبیعی را به طور پایهای، کاملاً جدید و منحصر به فلاسفه و دانشمندان غربی پنداشت. به عنوان مثال، ایده «تقلید صداهای طبیعی» ایدهای است قدیمی که حکمای قدیم سرزمینهای اسلامی منجمله خلیل و ابن جنی نیز از آن ذکری به میان آوردهاند (نک. علینیا، 1379). بنابراین بر اساس یک دیدگاه که به نظریه نامآوایی یا تئوری عوعو یا بوبو (bow-bow theory) شهرت یافته!، نامآواها، اسّ و اساس تکوین و توسعه زبان بشری محسوب میشوند. در حقیقت واژههای نخستین میتوانند تقلیدی از صداهای طبیعی باشند که مردان و زنان بدوی از اطراف محیط زندگی خود شنیدهاند. نامگذاری برخی اشیاء و پدیدهها میتوانسته ناشی از صداهای مسموع از آنها باشد مانند پرنده فاخته که عدهای آن را بر اساس صدای طبیعی برخاسته از آن، «کوکو» نامیدهاند یا هنگامی که «شیئی» با صدای کاوکاو (CAW-CAW) به پرواز در میآمده، انسان بدوی سعی در تقلید آن صدا داشته و برای اشاره به آن شیء با آن صدا استفاده میکرد (نک. نیکوبخت، 1383 و نیز یول، 1385 : 3 و مالمکیار، 2002 و بری، 2003 و فرنچ، 2004). تصریح میگردد که این فرضیه بر پایة نقطهنظر «افلاطون» و نظریه «طبیعی بودن زبان»، به طور ریشهای، به ارتباط طبیعی میان صوت و معنا اشاره میرود. در یونان باستان، طبیعیون همچون افلاطون، بر خلاف قراردادیان همچون ارسطو، عقیده داشتند که زبان ماهیتی طبیعی دارد و از همین رو منشأ و نیز معنی واژهها را میتوان در صورت آنها جستجو کرد. در اصل واژگان زبان بر پایه رابطه طبیعی میان صورت آوایی و معنی واژهها استوار شده است (نک. مشکوهالدینی، 1381 : 14). قابل ذکر است که خود مولر فرضیه مذکور را آنچنان به عنوان یک فرضیه محتمل و قابل باور مورد ملاحظه قرار نداد. اگر چه این مطلب واقعیت دارد که تعدادی از واژهها در هر زبانی نامآوایی (onomatopoeic) یا آنکه بازتاب صدای طبیعی (پژواکی) هستند ولی درک این مطلب مشکل است که چگونه اکثر اشیاء بیصدا و همچنین مفاهیم انتزاعی در دنیا را با زبانی که فقط مبتنی بر انعکاس صداهای زبانی باشد، میتوان نشان داد (یول، همان). بررسی واژگان زبانهای گوناگون نشان میدهد که نامآواها تنها بخش بسیار محدودی از واژگان را تشکیل میدهد و بخش عظیم واژگان بر پایه قرارداد یا توافقهای اجتماعی استوار است. به علاوه مشاهده میشود که در زبانهای گوناگون واژههای نامآوای قرینه کاملاً یکسان نیستند (مشکوهالدینی، 1381 : 15-14).
در فرضیه «ding-dong» نیز که از سوی خود مولر مورد توجه قرار میگیرد، چنین ادعا شده است که زبانِ گفتاری از همنوایی و رزونانس نفسانی و ذهنی-روانی میان ترکیبات آوایی و مفاهیم و اشیاء طبیعی ناشی میشود (نک. مالمکیار، 2002). در واقع این فرضیه به طور خاص، گفتار را ناشی از پاسخهای ناآگاهانه و فطری-غریزی به محرکهای مربوطه و به طور عام نشئت گرفته از واکنشهایی در قبال کیفیتهای ذاتی و ضروری برخاسته از مفاهیم و اشیاء موجود در محیط میداند. بری (2003) در رابطه با فرضیه دینگ-دونگ عنوان میدارد که برخی اشخاص از قبیل مکس مولرِ مشهور چنین مطرح ساختهاند که «یک انطباق نسبتاً رازآلودی میان اصوات و معانی وجود دارد. به عنوان نمونه عناصر و اشیاء کوچک و تیز و مرتفع در بسیاری از زبانها تمایل دارند که با کلماتی که از واکههای پیشین افراشته برخوردارند، بیان گردند اما اشیاء بزرگ و مدور و واقع در پایین بر این گرایشاند که با کلماتی که حائز واکههای پسین گرد میباشند، ابراز شوند. به عنوان مثال [در زبان انگلیسی] عناصر itsy-bitsy (یک ذره، یک ریزه)، teeny-weeny (کوچیک، کوچولو) را با واژه moon (ماه) مقایسه کنید. این امر به چیزی چون «نمادگرایی آوایی» (sound symbolism) [و به طور خاص به «اندیشآواها / ideophones» و نه «نامآواها»] اشاره دارد».
فرضیه معروف دیگر، موسوم به فرضیه «pooh-pooh» است. مالمکیار (2002) در رابطه با این فرضیه عنوان میدارد که فرضیه مزبور بر این مبنا شکل گرفته که زبان گفتاری از آواهای عاطفی-احساسی و همهمهها و سروصداهای «مبهم» و «حشو و اضافی» نشئت گرفته است[2]. یول (1385 : 4-3) نیز میگوید که بر طبق یک دیدگاه پیشنهاد شده است که اصوات اصلی زبان ممکن است از آواها و فریادهای احساسی از قبیل درد، عصبانیت و شادی و لذت و غافلگیری برخاسته شده باشد. بر همین اساس، چنین فرض شده است که کلماتی همچون «آخ» معانی آشکار دردآلودگی را حائز هستند. این صداها به تدریج گسترش یافته، مبدل به واژههای پیچیدهتری برای ابراز بیان احساسات و عقاید گردیدهاند. در کل بر این دیدگاه نیز ایراداتی چند وارد است به عنوان نمونه صداهایی از قبیل «آخ» معمولاً با بازدم ناگهانی تولید میشود که این برخلاف تولید صدای گفتاری است یا آنکه اصولاً صداهای بیانی که مردم در واکنشهای عاطفی ایجاد میکنند، دربردارنده اصواتی است که در تولید گفتار در زمانهای دیگر مورد استفاده قرار نمیگیرد و در نتیجه به نظر میرسد که این پیشنهاد نیز مانند منشأ اصوات طبیعی بازتابی برای زبان غیرمحتمل باشد (نیز بنگرید به بری، 2003).
فرضیه دیگری نیز نوعاً بر پایه «صداهای طبیعی» ارائه شده است که اصطلاحاً به فرضیه «یا-هی-هو» (yo-heave-ho) مشهور است. فرضیه مزبور عنوان میدارد که گفتار از آواها و آوازها و آهنگهای برخاسته از کار مشارکتی و دستهجمعی نشئت گرفته است. بر پایه این فرضیه اصوات تولید شده توسط شخصی که فعالیت جسمی میکند، میتواند منشأ زبان ما باشد به ویژه وقتی که آن فعالیت جسمی در یک جمعی که با هم هماهنگ بوده، انجام میپذیرفت. بنابراین در این دیدگاه صداهایی که اشخاص در هنگام انجام کار بدنی به صورت جمعی تولید میکردهاند، از اهمیت ویژهای برخوردار است. جذابیت این نظریه در این است که پدیدآیی زبان انسان را به نحوی در «بافت اجتماعی» قرار میدهد. البته باید توجه داشت که میمونها و نخستیهای دیگر نیز فریادهای غرغرمانند و اجتماعی خود را دارند ولیکن از توانایی صحبت کردن دقیقاً به مانند انسانها برخوردار نیستند (نک. مالمکیار، 2002 و بری، 2003 و یول، 1385 : 4 و نیکوبخت، 1383).
در اینجا خوب است که پرانتزی گشوده، به دیدگاه چارلز هاکت، درباره چگونگی پدیدآمدن زبان که در دهه هفتاد میلادی ارائه شده، نیز اشاره شود. به نظر هاکت زبان انسانی در دو مرحله به وجود آمده است: مرحله نخست را او آمیزش (blending) مینامد. یعنی زمانی که انسان شروع به ساختن صداهایی ترکیبی از دو صدای اولیه میکند. صداهای اولیه همچون صداهای جانوران صرفاً دربردارنده پیامهای کوتاه و محدود بودهاند (نظیر احساس خطر یا پرخاشگری) در حالی که صداهای آمیزش یافته حجم پیام را افزایش میدادهاند. هاکت مرحله دوم را دوگانگی الگویی (duality of patterning) مینامد، یعنی صداهای ساخته شده از فرایند نخستین وارد ترکیبهای بیشماری با یکدیگر میشوند تا معانی بسیار دیگری را منتقل کنند (نک. بخش ضمایم، از کتاب ریویر، 1379 : 259).
ضیاءحسینی (1384 : 22) نیز در رابطه با یکی از فرضیات مربوط به پیدایش زبان که خود «نظریه تکامل زبان» مینامد، چنین عنوان میدارد که «در آغاز زبان به صورت سر و صداهای ساده برای ابراز شادی، درد و غیره بود. به تدریج به گونهای تکامل یافت که نشانگر نحوه فعالیت مغز انسان و امکانات و محدودیتهای مجرای صوتی وی است. آنگاه همگام با پیشرفتهای جامعه به سوی پیچیدگی، زبان نیز به تدریج پیچیده شد. مغز و دستگاه صوتی انسان نیز برای رویارویی با نیازهای روزافزون اجتماعی وی به تدریج تکامل یافت».
3) منشأ سازگاری فیزیکی-جسمانی (physical adaptation source):
ما به جای ملاحظه انواع اصوات (در معنای عام آن) به عنوان منشأ زبان میتوانیم انواع خصوصیات جسمی انسان را مورد ملاحظه قرار دهیم؛ به ویژه آن خصوصیاتی که متمایز از جانداران دیگر است و میتواند در تولید گفتار نقش داشته باشد. بایستی پذیرفت که اساساً «پدید آمدن زبان نمیتوانستهاست بدون تغییرات اساسی در ساخت و حجم مغز و استخوانبندیهای دهان و گلو و غیره ممکن باشد» (نک. بخش ضمائم، از کتاب ریویر، 1379 : 258 و نیز بنگرید به لاینز، 1981 : 29 و مدرسی، 1387 : 2). میتوان ابراز داشت که در مرحلهای ابتدایی، نیاکان ما در مرحله بسیار مهمی از تکامل، قامتی مستقیم یافتند و بر روی دو پا حرکت کردند و عملکرد دستها و اعضا و جوارح جلو بدنشان تغییر یافت. برخی تأثیرات این نوع تغییر را میتوان در تفاوتهای بین جمجمه گوریل و جمجمه انسان نئاندرتال متعلق به شصت هزار سال پیش مشاهده کرد. بازسازی مجرای گفتاری انسان نئاندرتال نشان میدهد که برخی تمایزات صوتی شبه همخوانی محتمل بوده است.
«دندانهای انسان»، برعکس دندانهای میمونها که به طرف بیرون دهان خم شدهاند به صورت راست و مستقیم هستند و از نظر ارتفاع نیز تقریباً به یک اندازه هستند. «لبهای انسان» بیشتر از لبهای نخستیها دارای ماهیچههای ظریف و درهمپیچیدهای است که باعث انعطافپذیری بیشتری میگردد که مسلماً در تولید اصواتی مانند «پ» یا «ب» کمک میکند. «دهان انسان» در مقایسه با نخستیهای دیگر نسبتاً کوچکتر است که میتواند به سرعت باز و بسته شود و در آن «زبانی» کوچکتر، ضخیمتر و عضلانیتر وجود دارد که میتواند در تولید انواع گستردهای از اصوات در داخل حفره دهانی نقش داشته باشد. اثر کلی این تفاوتهای کوچک بر روی هم تشکیل صورتی با ماهیچههای ظریف درهمپیچیدهای در لبها و زبان است که میتواند طیف گستردهای از اشکال را به خود بگیرد و باعث بیان سریعتر تولید شده از طریق این اشکال مختلف شود. جایگاه «حنجره انسان» که دربرگیرنده تارآواها هستند با جایگاه حنجره میمونها متفاوت است. «قامت انسان» در مقایسه با قامت میمونها راست و ایستاده است و در نتیجه حنجره در محل پایینتری قرار دارد. از اینرو حفرهای به نام «حلق» در بالای تارهای صوتی شکل گرفته است که نقش تشدیدگر صوتی یا تقویتکننده صدا را برای گستره و وضوح بیشتری از اصوات تولید شده به وسیله حنجره را بر عهده دارد. در ضمن «پردههای صوتی شامپانزه پرچربی است و به اندازه پردههای صوتی انسان ماهیچهای نیست و راههای عصبی بین مغز و پردههای صوتی در شامپانزه به اندازه انسان تکامل نیافته است» (اگردای و دیگران، 1380 : 637، ج. 2). مغز انسان نیز سازماندهی تمامی این بخشهای پیچیدهتر جسمی را که برای تولید صوت بالقوه در اختیار هستند، کنترل میکند. ترسک (1380 : 203) میگوید: «مجرای گفتار عجیب ما در توانایی سخن گفتنمان اهمیتی حیاتی دارد. اما علاوه بر مجرای گفتار چیز دیگری هم در اجداد ما تحول یافته است که ظاهراً برای استفاده از زبان ضروری است: مغز بزرگ ما... مطلوبترین حدس آن است که مغز ما مخصوصاً به این دلیل رشد کرد که به ما امکان استفاده از زبان را بدهد». البته قابل ذکر است که «اگر چه مغز انسان بزرگترین مغز در میان تمام موجودات جهان نیست لیکن نسبتِ وزن مغز انسان به وزن بدن او از همه موجودات دیگر بیشتر است» (اگردادی و دیگران، 1380 : 414، ج. 2). مغز بشر قطبی و یکسویه شده، هر یک از دو نیمکره مغز از وظایف تخصصی مخصوص به خود برخوردار است. آن وظایفی که متضمن اعمال حرکتی است؛ در مواردی مانند صحبت کردن و بهکارگیری آلات (ساختن یا بهکارگیری ابزار) در اکثر انسانها عمدتاً معطوف به نیمکره چپ مغز میشود. ممکن است ارتباطی تکاملی بین تواناییهای بهکارگیری زبان و بهکارگیری ابزار وجود داشته باشد و هر دوی آنها در پیدایش مغزی که دستور سخن گفتن میدهد، دخیل باشند (نک. یول، 1385 : 7-4).
ضیاءحسینی (1384 : 24) عنوان میدارد که در زمانی بسیار قدیم، مانند 6 تا 8 میلیون سال پیش[3]، پستاندارانی شبیه به میمون میزیستهاند که آخرین حلقه میان میمون و انسان بودند. این دو گروه از آن حلقه جدا شدند. در یکی زبان رشد کرد و در گروه دیگر این گونه نشد. مغز میمونها از زمان افتراق خیلی تغییر نکرد و رشد آن ناچیز بود. این پدیده نشان میدهد که میمونها خود را به شرایط محیط زندگی وفق دادند. اما وضعیت انسان تفاوت داشت؛ او با تغییرات بسیاری مواجه شد، اگر چه این تغییرات میلیونها سال به درازا کشید. تغییرات حاصله عبارت است از روی دو پا راه رفتن و آزاد ساختن دست، تغییر در نقش دست به ویژه انگشت شصت، استفاده از یک دست بیش از دست دیگر، یکسویگی یا قطبیشدن مغز، غلبه بر آتش، ابزارسازی، ساخت و گرفتن اسلحه، تغییر در ساختار اجتماعی و فرهنگ. همه اینها در ایجاد یک نظام پیچیده ارتباطی یعنی زبان مؤثر بوده است و بررسی دقیق اصل و ریشه زبان، تأثیر هر یک از تغییرات بالا را میطلبد. در ضمن ضیاءحسینی (1384 : 21) آنجا که به فرضیه «تکامل مغز و جسم» میپردازد، یکی از علل اصلی تطور مربوطه را اجتماعی بودن نوع بشر انگاشته، چنین بیان میدارد که مغز و دستگاه صوتی انسان به سبب آنکه موجودی اجتماعی بوده و به یک وسیله ارتباطی نیاز داشته است، تکامل مییابد تا بتواند به این نیاز بقایی پاسخ دهد. پس از نسلهای بسیار این تکامل مغز و دستگاه صوتی موجد توانایی زبان شد که امروزه پدیدهای ذاتی و ژنتیکی است یعنی آنکه با تولد انتقال مییابد.
4) منشأ اشاری-حرکتی (gesture source):
بنا به گفته لاینز (1981 : 29) قابل قبولتر مینماید که زبان از یک سیستم ارتباطی «اشاری-حرکتی» و نه از سامانة ارتباطی «صوتی» سرچشمه گرفته باشد. زبان ممکن است در زمانی که اجداد بشر وضعیتِ اندامیِ عمودی به خود پذیرفته، دستها آزاد شده و سایز مغز فزونی یافته، به عنوان یک سامانه اشاری-جنبشی توسعه یافته باشد. در حقیقت این امکان وجود دارد که کلیه خصوصیات ویژة زبانی، به صورتی که امروزه ما با آنها آشناییم، از همان نخست به منصه ظهور نرسیده و به واقع «زبان» از یک «غیرزبان» نشئت گرفته باشد. مدرسی (1387 : 3) میگوید که در فاصله زمانی میان روی آوردن انسان به زندگی اجتماعی و به انجام رسیدن تحولات زیستی لازم (از قبیل تکامل مغز و تغییر آروارهها، دندانها، حنجره و حفرههای فوق چاکنایی) برای تولید و درک گفتار، انسان از نوعی زبان اشارهای یا حرکتی برای پیامرسانی استفاده میکردهاست. تئوری منشأ اشارهای یا حرکتی زبان انسان مورد پذیرش بسیاری از دانشمندان مانند وونت و پاجت[4] بوده است. در زبان حرکتی از حرکات برخی از اندامها مانند سر و به ویژه دستها استفاده میشدهاست اما از آنجا که در جریان کار اجتماعی، دستها نقش اساسی داشتهاند، توان ارتباطی این نظام به هنگام کار کاهش مییافته است. به علاوه عدم امکان استفاده از زبان حرکتی در هنگام شب یا مناطق جنگلی و مانند آن و نیز نارساییهای آن در بیان مفاهیم انتزاعی، کارآیی نظام حرکتی را دچار محدودیت میساخت. بنابراین طبیعی به نظر میرسد که در یک روند طولانی و با گذر از یک دوره بینابینی (که در آن حرکات و اشارات با اصوات طبیعی و غریزی همراه بودهاند)، حرکات دستها، سر و غیره به فک، لبها، زبان و غیره منتقل شده باشد و دستها برای کار اجتماعی آزاد شده باشند. به این ترتیب، پیدایش و تحول زبان دلایل اجتماعی، زیستی و روانی دارد و نتیجه تکامل انسان در طول هزاران سال است. البته برخی دانشمندان معتقدند که اجتماعی شدن انسان و نیاز او به ارتباط، خود، دلیل مهمی برای تحولات زیستی انسان بوده است. مطابق این نظر با پیچیدهتر شدن مناسبات اجتماعی، ذهن انسان به ناگزیر فعالتر شده و در نتیجه بر وزن و حجم مغز او افزوده گردیده است. پیچیدهتر شدن زندگی و مناسبات اجتماعی انسان، نظام ارتباطی پیچیدهتر و دقیقتری را میطلبید و زبانِ حرکتی با محدودیتها و نارساییهای خود دیگر نمیتوانست به عنوان یک وسیله مطلوب برای ارتباط و پیامرسانی باقی بماند و به همین علت رفتهرفته حرکات اشارهای به حرکات اندامهای گویایی تبدیل گردید. انسان اجتماعی در تلاش برای به وجود آوردن یک نظام ارتباطی پرتوان و گسترده از برخی اندامهای خود که در اصل وظایف دیگری مانند تنفس، بوییدن، چشیدن، جویدن، قطعهقطعه کردن و بلعیدن غذا را بر عهده داشتند، برای عمل گفتار نیز استفاده کرده و در واقع یک وظیفه ثانوی بر این اندامها تحمیل کرده است. به این ترتیب به نظر گروهی از دانشمندان، اندیشمندی و سخنگویی انسان کنونی، حاصل یک سلسله تحولات اجتماعی و زیستی در یک روند تکاملی طولانی است.
5) منشأ ژنتیکی (genetic source):
مجموعهای تماماً غیرارادی از تکامل و پیچیدگی زبان کودک، باعث شده تا برخی محققین دنبال چیزی قویتر از فقط سازگاریهای کوچک جسمی انسان به عنوان منشأ زبان بگردند. اینجاست که برخی محققین فرضیه ذاتی بودن (innateness hypothesis) زبان را پیش میکشند. به نظر میرسد که فرضیه مزبور به عنوان راهحلی برای معمای منشأ زبان به چیزی در ژنتیک انسان، احتمالاً یک جهش مهم و برجسته، به عنوان منشأ زبان اشاره داشته باشد. این فرضیه، محققین مربوطه را برای یافتن منشأ اصلی زبان و چگونگی پیدایش آن، به سوی پیداکردن ژن زبانی ویژهای (که علیالخصوص مختص انسان باشد) سوق داده است. در واقع این محققین چنین مطرح میسازند که استعداد زبانی میتواند به صورت ژنتیکی در نوزاد انسان به ودیعه گذاشته شده باشد. (نک. یول، 1385 : 7).
به طور کلی از آنجا که انسان محصول دو چیز، یعنی «محیط» و «ژنتیک» است اساساً بایستی این هر دو عامل را در معنای گسترده خویش، در تکوین زبان دخیل دانست. عادیترین موارد در رابطه با انسان با ژنهای مختص به خود، دست و پنجه نرم میکنند چه رسد به مقوله «زبان» که نظامی است بسیار متکلف و پیچیده. «بعضی از مطالعات جدید به طور غیرمنتظرهای وجود ارتباط بین زبان و ژنها و در نتیجه درستی فرضیه ذاتی بودن زبان را تأیید کردهاند» (ترسک، 1380 : 249). میتوان با اطمینان اظهار داشت که اگر انسان فاقد ژن زبانی ویژهای باشد، اساساً هرگز قادر به تکلم به معنای واقعی، نخواهد بود. البته این بدان معنا نیست که چون آن ژن مخصوص در انسان فرود آمده، پس بایستی در هر شرایطی، «زبان»، به وسیله انسان به منصه ظهور برسد. امکان دارد که در مواردی، انسان، ژن خاصی را در چنته داشته باشد ولیکن از آنجا که بافت و محیطِ مربوطه به یاری نمیشتابد، خصوصیتی که میبایست به توسط آن ژن بروز کند، ظاهر نشود. اگر شخصی از جسم و حنجره تکامل یافته و زندگی جمعی-اجتماعی بیبهره بوده باشد به احتمال زیاد قادر به سخن گفتن نخواهد بود (حتی اگر از ژن زبانی مورد نظر برخوردار باشد). بنابراین مواردی از قبیل بافت و زندگی اجتماعی (نه منفک و فردی) به انضمام تکاملی که به طور کلی در مغز و جسم بشر، حنجره، حلق و دندانها و تارآواها و نظایر آن روی میدهد، منجر به آن میگردد که خصوصیاتی که از ژن زبانی مربوطه برمیخیزد، بسیار سهلتر و سادهتر ظهور نماید. مدرسی (1387 : 2) اگر چه اختصاصاً به مسائل ژنتیکی مربوط به زبان اشاره نمیرود ولیکن به شیوایی ابراز میدارد که زبان پدیدهای اجتماعی و دارای جنبههای زیستی و روانی است بنابراین تحول آن را به شکل امروزی باید در بافتی گستردهتر یعنی با توجه به عوامل درونی (زیستی و روانی) و عوامل بیرونی (ارتباطی و محیطی) مطالعه کرد. لنهبر (1369) از منظری ویژه اظهار میدارد که «رابطه بین زبانآموزی و تاریخ طبیعی رشد انسان نیز قویاً نشانگر آن است که استعداد زبان آموزی به طور غیرمستقیم به عمل ژنها ارتباط دارد. دلیل این امر آن است که کلیه پدیدههای رشد تحت کنترل عوامل ژنتیکی میباشد... با مطالعات بسیار دقیقی که در بسیاری از نقاط جهان به عمل آمده، معلوم گشته است که مهارتهای خاص زبانی، همانند صفات ویژه مندلیف موروثی میباشند. ذکر موضوع ژنها نباید موجب آن شود که اثرات «محیط» را ناچیز بشماریم. ژنها صرفاً آنچه را که با فراهم بودن عناصر محیط میتوان انجام داد (آن هم به روشهای غیرمستقیم) مشخص میکنند». در هر حال، نگارنده تردیدی ندارد که مقوله زبان بشری با ژن ویژهای در ارتباط است. وی بر این باور متکی است که در حال حاضر، یا ژن زبانیِ ویژه به وسیله متخصصین امر، کشف شده (که نگارنده، با صرف نظر از ژن FOXP2 [5]، فعلاً از آن بیخبر است) یا آنکه در هر صورت، به احتمال قریب به یقین، در آینده «به طور دقیق» کشف خواهد شد. این دیدگاه را یقیناً محققین علم «ژنتیک» بسیار بهتر درک مینمایند.
در انتهای این مبحث نیز تأکید و تصریح میگردد که نقطهنظرات متعدد و فرضیات جزئی دیگری نیز در رابطه با منشأ زبان به وسیله محققین گوناگون ارائه شده که پرداختن دقیق به تمامی آنها به هیچ عنوان در این مقال نمیگنجد. ما در این نوشتارِ کوتاه صرفاً به فرضیاتی که در یک نگاه کلی، جالبتر، برجستهتر و مشهورتر از سایر فرضیات به نظر میرسیدند، پرداختیم.
اگرادی، و. و دابروولسکی، م. و آرنف، م. (1380). درآمدی بر زبانشناسی معاصر. ترجمة علی درزی. تهران: سمت
امین، سیدحسن (1387). "زبان، فصل ممیز انسان". مجله حافظ. شماره 49. 35-32
ترسک، ر. ل. (1380). مقدمات زبانشناسی. ترجمة فریار اخلاقی. تهران: نشر نی
دورانت، ویل (1383). لذات فلسفه (پژوهشی در سرگذشت و سرنوشت بشر). ترجمة عباس زریاب خوئی. تهران: شرکت انتشارات علمی-فرهنگی
ریویر، کلود (1379). درآمدی بر انسانشناسی. ترجمة ناصر فکوهی. تهران: نشر نی
سورن، پیتر آ. ام. (1388). تاریخ زبانشناسی (بخشی از کتاب زبانشناسی در غرب). ترجمة علیمحمد حقشناس. تهران: سمت
ضیاءحسینی، سیدمحمد (1384). درآمدی بر روانشناسی زبان. تهران: رهنما
علی نیا، بتول (1379). "نظریه پیدایش زبان از دیدگاه علمای عرب زبان". مجله رشد آموزش معارف اسلامی. شماره 41. 57-54
لنهبر، ا. ه. (1369). "جنبههای زیستشناختی زبان". ترجمة بهروز عزب دفتری. مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران. سال 28. شماره 1و2. 303-290
مدرسی، یحیی (1387). درآمدی بر جامعهشناسی زبان. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
مشکوهالدینی، مهدی (1381). سیر زبانشناسی. مشهد: دانشگاه فردوسی مشهد
نیکوبخت، ناصر (1383). "صوتآواها و نظریه منشأ زبان". فصلنامه پژوهشهای ادبی. شماره 3. 132-115
یول، جرج (1385). بررسی زبان. ترجمة علی بهرامی. تهران: رهنما
Boeree, C. G. (2003). “The Origins of Language”. http://webspace.ship.edu
French, M. (2004). “The Origins of Language: An Investigation of Various Theories”. Journal of Creation (TJ). Vol. 18. Issue 3. pp. 24-27
Lyons, J. (1981). Language and Linguistics: An Introduction. Cambridge: Cambridge University Press
Malmkyar, K. (2002). “Origin of Language”. The Linguistics Encyclopedia. Edited By: Kirsten Malmkyar. Second Edition. London: Routledge. 388-392
[1] - البته در قسمتِ ضمائم از کتاب ریویر (1379 : 258) چنین آمده است: «برآوردهایی که در مورد زمانِ به وجود آمدنِ زبان انسانی وجود دارند به شدت متغیر هستند و در طیفی از 250 هزار سال تا 50 هزار سال پیش قرار میگیرند و حتی بعضی از نظریات، منشأ زبان را از این هم عقبتر میرسانند. این امر تا اندازهای با توجه به یافتههای حاصل از مطالعه بر فسیلهای انسانی انجام میگیرد...». مالمکیار (2002) نیز عنوان میدارد که «اغلب محققین حالا با این نظر موافقاند که بشر (انسان اندیشمند) در حدود 140 هزار سال قبل در آفریقا رشد و توسعه یافت و در همین انسان اندیشهورز بود که زبانی مانند زبان امروزیِ ما متولد شد».
[2] - از منظری دیگر، ژان ژاک روسو، فیلسوف فرانسوی-سوئیسی، در قرن هجدهم میلادی، تقریباً به سان محققان دیگری چون ویکو، هردر، هومبولت و حتی اوتو یسپرسن به نقل از فرنچ (2004) ابراز میدارد که «محرک اصلی و اولیه بشر برای صحبت کردن، از عواطف و احساسات و هیجانات نشئت میگیرد. بنابراین نظم و شعر و چامه میتواند از اولین عناصری محسوب شود که به گفتار درآمده است. در واقع زبان اصالتاً در آغاز و بدو پیدایش خویش، موسیقیایی و از نیروی عاطفی-احساسی برخوردار بوده است» (نیز نک. سورن، 1388 : 194-192). البته «روسو، احساس نمیکرد که پاسخ همه پرسشها را درباره منشأ زبان میداند، چه هر بار موضع خود را درباره جزئیات موضوع عوض میکرد... روسو تا پایان زندگی نیز در برابر این مسئله که زبان چگونه میتواند پدید آمده باشد، متحیر ماند (سورن، 1388 : 194).
[3] - البته فرنچ (2004) چنین اظهار میدارد که «بر طبق تئوری تطور، بشر شروع به جداشدن از میمونها زمانی درحدود 2 تا 4 میلیون سال قبل نمود، یعنی زمانی که او بهکارگیری ابزارهای ساده را آغاز کرد».
[4] - ریچارد پاجت، تحت تأثیر داروین، معتقد بود که «حرکت» بدن انسان بر مقوله «زبان» مقدم بوده و زبان گفتاری به عنوان تقلید صوتی ناخودآگاه از این «حرکات» آغاز شده است. این اعتقاد به فرضیه «ta-ta» مشهور است (بری، 2003).
[5] - این ژن بهویژه در آن نواحی از مغز فعال است که مسئول زبان، دستور زبان، کنترل ماهیچههای صورت و دهان و توانایی تقلید است. گرچه وجود آن علیالظاهر برای پیشرفت در حرف زدن ضروری است اما نوعاً «ژن ویژهی زبان» نیست، چرا که برای پیشرفت ریه، روده و قلب هم مهم است. احتمالاً این ژن فقط یکی از ژنهای بسیاری است که پیششرطهای آناتومیک و نورولوژیک برای توانایی حرف زدن و زبان را به ما هدیه میدهند.
کپی کردن کار خوبی نیست که اسمی از منشا و مبدا به میان نیاوری