مطالب تحقیقی

هر چیزی که شما نیاز دارید.با هزینه یه صلوات

مطالب تحقیقی

هر چیزی که شما نیاز دارید.با هزینه یه صلوات

مطالب تحقیقی

سلام.
امیدوارم از مطالب وبلاگم خوشتون بیاد این مطالب صرفا جهت کمک به اون دسته آدم های است که در فکر تحقیق و مطالعه هستند.
اگه مطالب به شما کمک کرد لطفا در جهت پیشرفت وب نظر بگذارید.خوش آمدید.....

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

بررسی مکتب سیاسی فاشیسم

دوشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۴، ۱۲:۰۹ ب.ظ

مقدمه

فاشیسم یکی از بحث انگیزترین اصطلاحات سیاسی تاریخ جدید است.

فاشیسم نام نهضت یا حرکتى است که نخستین بار به وسیله موسولینی دیکتاتور ایتالیا در سالهاى 1922 تا 1943 در آن کشور به وجود آمد و جریانهاى مشابهى مانند نازیسم در آلمان و فلانژیسم در اسپانیا به دنبال آن در همین خط سیر فکرى به وجودآمدند.
فاشیسم از کلمه گرفته شده و آن علامتى است به شکل تبر که بر روى پرچم‏هاى فرمانروایان قدیم رومى نقش بسته و سمبل قدرت آنها بود. فاشیسم پیش از اینکه یک فلسفه یا ایدئولوژى سیاسى باشد، یک روش حکومت است که بر سه اصل حکومت فردى، قدرت و حاکمیت دولت و ناسیونالیسم افراطى استوار است. در حکومت‏هاى فاشیستى فردى که در رأس حکومت قرار مى‏گیرد ما فوق قانون است. در حکومت هاى فاشیستى سازمان دولت با تکیه بر قدرت نظامى و گروه هاى فشار سیاسى و وسائل تبلیغاتى که در اختیار دولت است آزادی هاى فردى را محدود مى‏سازد و هرگونه حرکت مخالفى را سرکوب مى‏کند،

مفهوم فاشیسم


یک فاشیتز که در جمهوری روم باستان توسط مجازات‌گر حمل می‌گردید

واژه فاشیسم برگرفته از فاشیتز است. در روم باستان قاضی حکومت مرکزی (متصدی مجازات) با خود فاشیتز را به‌عنوان نشان اختیار از دولت مرکزی حمل می‌نمود و عبارت بود از تعدادی چوب که به دور یک تبر فلزی نوارپیچ شده بود

مورخان، دانشمندان علوم سیاسی و دیگر پژوهش‌گران مدت‌هاست که در مورد ماهیت دقیق فاشیسم به بحث پرداخته‌اند. هر دید از فاشیسم متمایز از دیگری است و بسیاری از تعاریف یا بیش از حد گسترده و یا بسیار محدود عنوان شده است.

از نظر گونه‌ای دانش سیاسی و طبق برخی دیدگاه‌ها، فاشیسم از طرف سرمایهٔ انحصاری پشتیبانی می‌شود و هدف آن حفظ نظام دیکتاتوری است در هنگامی که حکومت به شیوه‌های متعارف امکان‌پذیر نباشد. حکومت فاشیستی کلیه حقوق و آزادی‌های دموکراتیک را در کشور از بین می‌برد و سیاست خود را معمولاً در لفافه‌ای از تئوری‌ها و تبلیغات مبتنی بر تعصب ملی، نژادی، ایدئولوژیک یا مذهبی می‌پوشاند

فاشیسم زاییده بحران عمومی سرمایه داری ست. فاشیسم در مرحله‌ای از مبارزه شدید طبقاتی میان پرولتاریا و بورژوازی پدید می‌گردد که بورژوازی دیگر قادر نیست سلطه خود را از طریق پارلمانی حفظ کند و لذا به استبداد و ترور، سرکوب خونین جنبش کارگری و هر جنبش دموکراتیک دیگر و نیز به عوام فریبی‌های گزافه گویانه متوسل می‌شود. فاشیسم سیاست داخلی خود را به ممنوع کردن احزاب چپ سوسیالیست و کمونیست، سندیکاها و سایر سازمان‌های مترقی الغا آزادی‌های دموکراتیک و نظامی کردن دستگاه دولتی و همه حیات اجتماعی کشور مبتنی می‌سازد. فاشیسم برای اجرای این مقاصد از دسته جات ضربتی نظیر اس اس‌ها در آلمان هیتلری و پیراهن سیاهان در ایتالیای موسولینی استفاده می‌کنند. نژادپرستی و شوونیسم تئوری‌های نظیر آن حربه‌های اساسی ایدئولوژیک فاشیسم را تشکیل می‌دهند

 

 

فاشیسم در ایتالیا

پرچم حزب فاشیستی ایتالیا

از نظر تاریخی فاشیسم نخست در ایتالیا در سال ۱۹۱۹ به وجود آمد و سه سال بعد توانست حکومت را در این کشور در دست گیرد. حزب فاشیستی آلمان در سال ۱۹۲۰ ایجاد شد و نام ناسیونال سوسیالیست برخود نهاد. این حزب در سال ۱۹۳۳ به کمک انحصارهای بزرگ آلمانی و خارجی حکومت را بدست گرفت و دیکتاتوری هیتلری را مستقر کرد.

تعاریف فاشیسم

تعاریف متعدد در مورد فاشیسم وجود دارد که خود موسولینی رژیم مذکور را چنین تعریف میکند "فاشیسم کنش است"

یکی از رویکردهای که برای تعریف فاشیسم وجود دارد، این است که آن را نوع ملی گرائی انقلابی تلقی میکنند، بر اساس این دیدگاه فاشیسم را میتوان به چشم نیروی سومی نگاه کرد که میان سرمایه داری و کمونیسم قرار گرفته و برای ایجاد جامعۀ جدید طراحی شده است.

هرچند برخی ریشه های فاشیسم در انقلاب فرهنگی و زمینه های سیاسی اواخر قرن نوزده هم اروپا نهفته است، اما اهمیت آن در درجۀ اول از فراز و فروز برق آسایش در قرن بیستم، بین سالهای 1922 تا 1945 نشأت میگیرد. فاشیسم به عنوان شکل واپس گرائی ملی گرائی افراطی از آن جهت اهمیت دارد که گرچه سردمداران آن فقط در ایتالیا و آلمان به قدرت رسیدند، اما اثرات نهایت دور برد داشته است.

. فاشیسم از عوامل زیر استفاده کرده و بهترین زمینه برای ظهور و نمو آن فراهم گردید

انشعاب و تجزیه اجتماعی حاصل از جنگ اول جهانی، شیوع کسادی بازار اقتصاد، کشمکش بین سرمایه‌داران و جنبش‌های کارگری، ضعف مذهب و تنزل عقاید مذهبی و اخلاقی بین توده‌ها، بیم سرمایه‌داران از ظهور سوسیالیسم و کمونیسم و به قدرت رسیدن آن.

فاشیسم در اکثر موارد موفق گردید کشاورزان را که از جنبش‌های کارگران صنعتی خشمگین بودند به دنبال خود بکشاند و حتی دستجات عظیم کارگرانی را که از اعتصابات منجر به شکست و از کشمکش‌های بین افراطیون چپ و احزاب لیبرال خسته شده بودند با خود همراه نماید. زیرا فاشیسم افسانه‌ای وضع کرده بود و می‌گفت

نظریه های عمومی در باره فاشیسم

برای توضیح علت، ساختار، تکیه گاه یا ائدیولوژی جنبشها یاحکومت های فاشیستی به وجود آمده اند. که مهم ترین آین نظریه ها عبارت اند از نظریه های مارکسیستی، افراط گرائی از مرکز، تمامیت خواهی، نظریه های مربوط به نو سازی، و همچنین دیدگاه های ارنست نولت و مکتب اجماع نو را در پی هم تشریح خواهیم نمود.

 1: نظریه های مارکسیستی به فاشیسم: نظریه های مارکسیستی به فاشیسم همچون واکنش سرکوب گرایانۀ سرمایه داری انحصار طلب در برابر بحرانهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ای مینگرند که بر اثر جنگ جهانی اول و انقلاب بلشویکی به وجود آمد. فاشیسم از این دیدگاه، تروریسم سیاسی و واپس گرائی تلقی میشود که توسط نیروهای سرمایه داری و عوامل آنها به راه افتاد و کارکرد آن نابودی جنبش کارگری و تمام شکل های دیموکراسی بود و در نهایت نیز به دیکتاتوری سرمایه داری ختم شد.

2: افراط گرائی از مرکز: سیمون مارتن لیپست در کتاب خود به عنوان انسان سیاسی از یک نظریۀ غیر مارکسیستی، اما نطریه طبقاتی در بارۀ فاشیسم دفاع کرده و به این عقیده است که فاشیسم نمایندۀ"افراط گرائی از مرکز" یعنی واکنش طبقه متوسط پائین و طبقه متوسط در برابر بحرانهای سیاسی و اقتصادی است. این نظریه تا اندازۀ به توضیع رشد ناسیزم کمک میکند، اما، از توضح اینکه چرا "جزب کارگران ناسیونال سوسیالیست آلمان"از یک حزب متشکل ازطبقۀ نسبتأ متوسط در سال 1930 با حزب که با عمیق شدن رکود اقتصادی در سال 1932 پایگاه طبقاتی وسیع تر یافت باز میماند.

3:  تمامیت خواهی: بر خلاف محققان مارکسیست که ادعا میکردند سرمایه داری و فاشیسم پیوند نزدیک دارند، هانا آنت و کارل فریدریش، نویسندگان دوران جنگ سرد مدعی بودند که این فاشیسم و کمونیسم هستند که در ساختار سیاسی خود همسانند و تمامیت خواهی فصل مشترک آنها در عمل است. در این نظریه بخصوص بر ساختار های قدرت که آشکارا همخوانی دارند، نقش حزبهای مربوط به هر یک، ماهیت دیوانسالار دولت های این نوع رژیمها و استفادۀ مشترک آنها از ترور، تاکید شده است.

4: نظریه های مربوط به نوسازی: در کنار رشد نطریه مربوط به تمامیت خواهی، نطریه های مربوط به نوسازی نیز مطرح شده اند.طرفداران این نظریه معتقد اند که فاشیسم نمایندۀ دیکتاتوری رشد یابنده است و آنرا راهکاری در برابر مدلهای رشد اقتصاد کمونیستی و آزاد میدانند برای مثال گریگور میگوید که فاشیسم ایتالیا پس از سال 1945 الگوی رشد اقتصادی جهان سوم شد. هنری اشبای ترنر برخلاف او معتقد است که فاشیسم نیروی است ضد نوگرائی و به منظور اثبات ادعای خود به برنامه های هیتلر برای استقرار "نظم نو" استناد میکند که به گفته برخی به شهرزدائی بخش وسیعی از اروپای شرقی، تصفیۀ قومی در مقیاس وسیع، کشتار جمعی یهودان و بردگی کشیدن جمیعت باقیمانده اسلو منجر شد.

 

5: ارنست نولت و سه چهرۀ فاشیسم: ارنست نولت فیلسوف و تاریخدان آلمانی در اثرش "سه چهرۀ فاشیسم"، نظریۀ تعین کنندۀ مطرح کرد که البته هم بسیار مورد انتقاد قرار گرفت. نولت براین عقیده است که فاشیسم "پدیدۀ ای ادواری (دوره ای)" است که در دوران جنگ دوم(1914_1949) عمده شد. اومیگوید که فاشیسم دارای مراحل رشد است و حزب "اکیسون فرانسز" را حلقه پیوند فاشیسم اولیه با سنتهای واپس گرائی اروپا میدانست و معتقد بود که این حزب در مخالفت با اصلاحات بنیادین اجتماعی و سیاسی انقلاب فرانسه بوجود آمد. فاشیسم ایتالیائی شکل رشد یافتۀ این پدیده و ناسیسم، فاشیسم تندرو او بود.

 

6: مکتب اجماع: دردهۀ 1990 بحث در بارۀ فاشیسم و برداشتهای که از این مفهوم میشد جان تازۀ گرفت. تعریفهای تازۀ تحت عنوان " نمونه مطلوب" و یا الگوی "انتزاعی"پیشنهاد شد.استنلی پین یکی از تعاریف اولیۀ او را شرح و بسط داد. براساس این تعریف فاشیسم پدیدۀ ضد جنبش معرفی میشود که با تمام شکلهای سیاسی موجود در تضاد است و خود صاحب اسلوب و تشکیلات سیاسی متمایز است. طبق نظریه پین منفی بافی های فاشیسم موقعیت آنرا به عنوان "دیر از راه رسیدۀ" منعکس میکند که حمله هایش به ایدئولوژی ها و گروهای سیاسی موجود وسیلۀ برای رقابت در بدست آوردن فضای سیاسی بود. تعریف تازۀ پین تحت تاثر نظریۀ راجرگریفن بود او فاشیسم را یک ایدئولوژی"ملی گرائی افراطی توده ای" تعریف میکرد که هدف آن احیای ملی بود. گریفن میگفت که تمام شکلهای فاشیسم در عمیق ترین سطح خود حاوی یک هستۀ اسطواره ای هستند و آن هسته شامل اعتقاد به ضرورت ازبین بردن تمام شکلهای سیاسی موجود و استقرار یک "نظم نو" بر اساس"ارزشهای نو" به منظور ایجاد "انسان نو فاشیست است".

 

7: فاشیسم به منزلۀ جانشین انقلاب: فاشیسم به عنوان یک نیروی جدید سیاسی از عواقب جنگ جهانی اول به وجود آمد، فاشیسم نوع ملی گرائی انقلابی بود که بنیانگذارانش میخواستند از طریق آن بافت از هم پاشیدۀ سرزمینهای ملی اروپائی را از نو بسازند و خرابی های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ناشی از جنگ را جبران کنند. طرح که از نظر آنها پیامدهای انقلاب بولشویکی تهدیدش میکرد.رویای فاشیسم ایجاد دنیائی "درخور قهرمانان" و تخریب دنیای قدیم و نابودی خطر ناشی از کمونیسم انقلابی بود. فاشیسم به انحطاط لیبرالیسم حمله میکرد و قهرمانی و نخبه گرائی را میستود. فاشیسم به مثابه یک "دیر از راه رسیده"با موضع گیری در برابر تمام شکلهای سیاسی دیگر، برای خود، فضای سیاسی باز میکرد.علاوه بر آن، تفاوت سنتهای فرهنگی ملتهای اروپائی به این معنی بود که فاشیسم به عنوان شکل انقلابی ملی گرائی نسبت به سایر اندشه های سیاسی، اعتقادات و برنامه های متنوع تر را در دامن خود میپروراند. فاشیسم از دولت های طیف سیاسی رشد پیدا کرد. از یکسو فاشیسم ایتالیا عمیقأ از جناح چپ، سندیکالیسم ملی، یعنی نوع سوسیالیزم که به مالکیت و کنترول صنعت توسط کارگران اعتقاد داشت ریشه میگیرفت و از سوی دیگر ناسیزم از جناح سیاسی راست آلمان که شدیدأ ضد یهود، ملی گرا و نژاد پرست بود به وجود آمد.آنچه این دو جنبش را به هم پیوند میداد، حالت تهاجمی مشترک آنها در برابر انقلاب کمونستی، اعتقاد به ضرورت از میان برداشتن ساختار های سیاسی موجود با وسایل انقلابی، و خواست هردوی آنها برای خلق"نظم نو" بر اساس استواره های ملی و فرهنگی بود. آنچه حزب فاشیست ایتالیا و ناسیزی آلمان را از دیگر اشکال فاشیسم متمایز میکرد، موفقیت سیاسی آنها بود. با این وصف تمام اشکال فاشیسم برای رسیدن به قدرت، مجبور بودند ابتدا با دولت وقت ائتلاف میکردند. تنها هیتلر توانست خود را به کلی از قیود که همکاری با عوامل ساختار سیاسی موجود و تشکیلات دولتی بر او تحمیل میکرد رها سازد. رسیدن کامل هیتلربه قدرت از طریق قانون اختیارات در سال 1933 فقط چهار ماه به طول انجامید، در حالیکه تقریبأ هفت سال طول کشید تا موسولینی توانست تمام مخالفین معتبر خود را از میان بردارد.

فاشیسم از ویرانه های جنگ جهانی اول ارض اندام کرد و خواستگاه های آنرا میتوان در طغیان فکری علیه لیبرالیسم اروپا در پایان قرن نوزدهم نزد کسانی ردیابی کرد که مخالف انسان گرائی "اومانیسم"عصر روشنگری بودند. با این وصف، علی رغم اینکه قبل از سال 1914، نیز واکنش شدید علیه انقلاب فرانسه وجود داشت، اما آنچه که ظهور فاشیسم را سریع کرد، جنگ جهانی اول بود.

تأثیر جنگ جهانی اول: خصومت های دوران بین دو جنگ جهانی در اروپا(جنگ جهانی اول و دوم)، فاشیسم را از یک اقلیت ناچیز فرهنگی به یک تشکل سیاسی کینه جو مبدل کرد. جنگ جهانی اول دنیای پیش از سال 1914 را کاملأ ویران کرد. یک نسل کامل از مردان جوان در سنگرهای جبهه غرب، در نبرد های بزرگ مثل نبرد سوَم 1916 جان باختند. بیش از ده ملیون اروپائی در این جنگ کشته شدند. قربانیان، بر خلاف زمان جنگ جهانی دوم، بیشتر از سربازان نظامی بودند تا غیر نظامیان. در واقع باور به نسل از دست رفته از این دیدگاه سر چشمه میگیرفت که سیاستمداران و غیر نظامیان سعی میکردند اوضاع را به قول امریکائیان به حالت عادی برگرداند. در حقیقت جنگ جهانی اول ساختار سیاسی اروپا را از هم پاشید و نظام کهنۀ حاکم را از میان برداشت.ساختار های باقی مانده نیز قادر به احیای نهاد ها و شبکه نبودند که پیش از آن کارکرد اقتصادی بین المللی قرن نوزدهم را نسبتآ آسان میکردند. این نهاد ها و شبکه ها از سال 1815، که کنگرۀ وین مرز های اروپا را پس از جنگ واترلو تعین کرد، موجب جلوگیری از درگیری های عمدۀ بین المللی شده بودند. دولت های اروپائی، در طول جنگ جهانی اول به منظور رساندن تولیدات خود به حد اکثر، برای تأمین مهمات جنگی، ناگزیر به تشویق سرمایه داری سازمان یافته شدند و برای رسیدن به این منظور قدرتهای عظیم سیاسی را برای ابداع و مدرن کردن آزاد گذاشتند.

جنگ مذکور در حال اینکه روابط اجتماعی پیش از سال 1914 را در بخشی از اروپا از میان برد، روشهای جدید نیز برای ایجاد جامعۀ بی رحم به وجود آورد که نازیسها بعدأ آنرا گسترش دادند. زیرا همانطوریکه استنلی پین گفت، نازیسها همنوع کشی را اختراع نکردند.

مجموعۀ اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی زمان باعث به وجود آمدن و تقویت شرایطی شد که در نهایت به ظهور فاشیسم منجر گردید.گرچه ایتالیا تنها کشور بود که در دهۀ 1920 فاشیست شد، اما در نتیجه شرایط بحرانی بعد از سال 1918، در بسیاری از کشورهای اروپا جنبشهای طرفدار فاشیسم ظهور کردند.ظهور فاشیسم عمدتأ نمایانگر واکنش دفاعی کسانی بود که سرسختانه با کمونیسم مخالف بودند و میخواستند خلأ سیاسی را که بر فرو ریختن نظام قدیم پدید آمده بود با چیز غیر از کمونیسم پر کنند.

اصول اساسی فاشیسم که موسولینی برخی از آن‌ها را در دانشنامه ایتالیا در سال ۱۹۳۲ میلادی ابراز داشته بود عبارتند از:

  • ۱) عدم اعتقاد به سودمند بودن صلح

  • ۲) مخالفت با اندیشه‌های سوسیالیستی

  • ۳) مخالفت با لیبرالیسم

  • ۴) تبعیت زندگی همهٔ گروهها از دولت (توتالیتر بودن)

  • ۵) تقدس پیشوا تا سرحد امکان

  • ۶) مخالفت با دموکراسی (دموکراسی را بوالهوسی و خودپرستی می‌نامند)

  • ۷) اعتقاد شدید به قهرمان‌پرستی

  • ۸) تبلیغ روح رزم‌جویی

  • ۹) نظام تک‌حزبی

 

ویژگیهاى فاشیسم عبارتند از: 1ـ عدم اعتماد به عقل 2ـ انکار اصل اساسى مساوات بشرى 3ـ نظام رفتارى مبتنى بر دروغ و خشونت 4ـ سیستم تک حزبى و حکومت توسط عده‏اى نخبه و اعمال قدرت نامحدود 5ـ نژادپرستى و ناسیونالیسم افراطى 6ـ ضدیت با حقوق و نظامبین المللى 7ـ تقدیس رهبر تا حد ممکن 8ـ مخالفت با دموکراسى لیبرالیسم و سوسیالیسم 9ـ اعتقاد شدید به قهرمان پرستى (هیروئیسم» و رزمجویى (میلیتاریسم)
اصول وعقاید سیاسی فاشیسم به طور خلاصه عبارت انداز:1. ضد مارکسیسم 2. حکومت و حزب بر پایه زور استوار است3. ضددموکراسی4. منافع فرد فدای منافع جامعه و کاملاً طرفدار مکتب5. طرفدار تفوق یک نژاد6. جنگ؛7. سازش طبقاتی8. فاشیسم معتقد به نبوغ پیشوا و نبوغ ملی است؛9. سیستم یک حزبی؛10. سیاست و مذهب در انحصار دولت11. کنترل ازدواج و اصلاح نژادش

 عناصری که مکتب فاشیسم از آنها ترکیب یافته یعنی منابع فلسفی آن به شرح زیر است1. ناسیونالیسم آلمان را از فلسفه هگل آلمان گرفت؛ 2. قسمتی از سوسیالیسم را از مارکس و قسمتی از آن را از انگلس اخذ نمود؛ 3. شعار فاشیسم لینی (رایش سوم) را از آرتور مولر واندواندو نیروک اقتباس نمود؛ 4. بی‌رحمی را از فلسفه. ماکیاولی اخذ کرد؛ قسمتی از ناسیونالیسم را از بندتو کروسه و گیووانی ایتالیایی گرفت؛ 6. فلسفه غیرعقلی فاشیسم را از شوپنهاور و نیچه و برکسون گرفت؛ 7. نیروی محرکه افسانه را از ژرژ سورل فرانسوی گرفت؛ 8. فاشیسم اسپانی بعضی عناصر خود را از سورل ویلفرد و پارتر اخذ کرد؛ 9. رد دموکراسی را از الفردو رکو اقتباس کرد؛ 10. افسانه نژادی را از چمبرمن انگلیسی گرفت؛ 11. عقیده به اهمیت قدرت از ماکیاولی است؛ 12. جنبه میستیک فاشیسم از آلفردو روزنبرگ و میستراکهارت است؛ 13. فرضیه وحدت قدرت را از تریتشکه آلمانی گرفت؛ 14. عقیده قهرمان‌پرستی و بوالهوسی و خودپرستی را از عقاید توماس کارلیل اسکاتلندی اخذ کرد

فاشیسم و تاثیر آلمان[ویرایش]

بعد از جنگ جهانی اول، آلمان مانند ایتالیا با مسایل و مشکلاتی مواجه شد. این کشور مجبور بود شرمساری و مجازات ناشی از شکست خود در جنگ را تحمل کند. دمکراسی که در ۱۹۱۹ در این کشور برقرار شد، هرگز مورد قبول طبقه بالا که با اشتیاق به گذشتهٔ پر افتخار آلمان قیصری می‌نگریست، قرار نگرفت.

آن‌ها و تعداد زیادی از مردم آلمان عقیده «نازیسم» هیتلر را مورد استقبال قرار دادند، زیرا با سنت‌های پذیرفته‌شده تاریخ آلمان یعنی اطاعت نسبت به مافوق، روحیه نظامی‌گری و ستایش «ملت» پیوند داشت. به علاوه، این عقیده با احساسات گسترده ضد سامی در آلمان مطابقت می‌کرد. البته باید خاطر نشان کرد که هیتلر مبتکر این احساسات نبود بلکه از آن به طور کامل بهره‌برداری می‌کرد.

در آلمان نظریه برتری ملی تحت عنوان نظریه «نژاد برتر» مطرح و ادعا شد که این نظریه دارای ریشه‌های تاریخی است و در عقاید معدودی از فلاسفه قرن نوزده آلمان آمده‌است. چون آلمانی‌ها از مردم برتر بودند، شکست آلمان در جنگ جهانی اول نمی‌توانسته ناشی از تقصیر ارتش آلمان باشد، بنابراین لازم بود تقصیر به گردن افراد دیگری گذاشته شود. این افراد عبارت بودند از: بلشویک‌ها، یهودی‌ها و سوسیال‌دمکرات‌هایی که «از پشت به ارتش آلمان خنجر زده بودند و حالا نیز این افراد مسبب تمام مشکلات بعد از جنگ به شمار می‌آمدند.»

در اوایل دهه ۱۹۳۵ که اوضاع آلمان به دنبال رکود بزرگ رو به وخامت گرایید، میلیون‌ها نفر آلمانی با اشتیاق، تجزیه و تحلیل هیتلر را درباره وضعیت کشور خود پذیرفتند. در ۱۹۳۳ نازی‌ها بزرگ‌ترین حزب آلمان را تشکیل دادند و هیتلر صدراعظم آلمان شد. او به مجرد رسیدن به قدرت یک دولت تک حزبی را به وجود آورد.

 

نقدهای وارد بر فاشیسم

فاشیسم پس از شکست نیروهای دول محور در جنگ جهانی دوم به طور گسترده در فرهنگ عامه مورد انتقاد محکوم شده است.[۸]

کوشش‌های حکومت‌های فاشیستی برای کاهش بیکاری،دولت قوی و دخالت این دولت در همه امور به خاطر حفظ منافع ملی است. هیتلر و موسولینی هنگام عروج به قدرت، به طور سربسته وعده دادند که رفتار بهتری با کارگران خواهند داشت. ولی وعده‌های آن‌ها چندان عملی نشد زیرا رژیم‌های آن‌ها تغییری در ترکیب اجتماعی به وجود نیاوردند و همان طبقه حاکم کماکان در رأس امور باقی بود. در آلمان و ایتالیا به استثنای چند نفر، بقیه اعضای طبقه از حکومت فاشیستی حمایت می‌کردند و به وسیله آن حکومت حمایت شدند.

طولی نکشید که میلیون‌ها آلمانی آمادگی خود را برای پیروی از پیشوا اعلام کردند. هر کس که تردیدی نسبت به ایدئولوژی جدید داشت یا از کشور گریخت و یا سکوتی سنگین پیشه کرد. آن‌هایی که علیه او حرف می‌زدند به اردوگاه‌های کار اجباری نازی اعزام می‌شدند تا به یهودی‌ها، کولی‌ها، هم‌جنس گراها و سایر به گفته وی «طفیلی‌های بشر» ملحق شوند. نازی‌ها در ترتیب تظاهرات و نمایش‌های عمومی احساس‌برانگیز از قوهٔ تشخیص قوی برخوردار بودند و طولی نکشید که تمامی ملت (این طور به نظر می‌رسید) شعاری واحد را بر زبان جاری کردند: «یک کشور، یک مردم، یک پیشوا».

به این ترتیب تمام ملت از فلسفه هیتلر که می‌گفت: «جنگ، ابدی است. جنگ، زندگی است» پشتیبانی کردند. نظریات مشهور هیتلر و سیاست‌هایی که او بر اساس این نظریات اجرا کرد در وهله اول تماماً موفق بود. راه‌حل نهایی او برای مسئلهٔ یهود، میلیون‌ها یهودی را به کام مرگ فرستاد.

پس از جنگ جهانی دوم، ایتالیا و قسمت غربی آلمان به عنوان دموکراسی‌های لیبرال تجدید سازمان یافتند و نازیسم اعتبار و آبروی خود را از دست داد. ولی ترس از حیات دوباره فاشیسم در جهان پس از جنگ و به ویژه در کشورهایی مثل شوروی که بیش از همه از تهاجم آلمان صدمه دیده بود پا بر جا ماند. این ترس به شدت در سیاست شوروی نسبت به آلمان تأثیر گذاشت.

به طور کلی فاشیسم، در عملکرد برخی از دولت‌های جناح راست افراطی، برای مثال در دیکتاتوری نظامی «سرهنگان» یونان از «۱۹۶۰ تا ۱۹۷۴» و جذبه‌ای که فاشیسم برای برخی از مردمان دارد، به چشم می‌خورد. برخی از گروه‌های سیاسی در غرب مثل جبهه ملی بریتانیا، بازتاب‌دهندهٔ نظریات فاشیسم قبل از جنگ هستند.

 

مقایسه حاکمیت اسلامى با فاشیسم

 شاید از این جهت که فاشیسم، هم مدعى طرفدارى از محرومان و هم قائل به تقدس رهبرى و مردمى بودن رهبر است شباهتى را به نظر آورد. اما آنچه شالوده فاشیسم است، و در ویژگیهاى فوق تبلور یافته، هرگز در شکل نظام اسلامى راه ندارد چرا که مبناى تقدس به تنهایى مشابه‏تر را نمى‏رساند و مخالفت امام و ولى فقیه با نظام حقوق بین الملل مخالفتى مقطعى و در مقابل سلطه و سیطره اقمار جهانى بر سازمانهاى بین‏المللى بوده است. به علاوه ولى فقیه همیشه در چارچوب قوانین و مقررات اسلامى و مصلحت جامعه اسلامى عمل مى‏نماید و هیچ گونه نظرات شخصى ناشى از جاه‏طلبى، احساس غرور و قدرت و... در او راه ندارد. در حکومت اسلامى یکى از منابع استنباط احکام اسلامى عقل بوده، همه مردم حتى ولى فقیه به صورت مساوى در برابر قانون مسئولند و هیچ قوم و ملتى بر سایراقوام امتیاز و برترى ندارد و تنها ملاک امتیاز تقوا مى‏باشد. اخلاق و رعایت اصول انسانى و ارزش هاى الهى جایگاه ویژه‏اى در برخورد با سایر ملتها، حتى طبیعت دارد. بنا بر توضیحات داده شده در مورد تفاوتهاى نظام فاشیس با نظام اسلامى و حکومت ولى فقیه، مشخص مى‏شود که اطلاق اصطلاح فاشیسم به حکومت دینى ناشى از تبلیغات گسترده دشمنان نظام اسلامى در خارج و ایادى آنان در داخل، در جهت مشوه جلوه‏دادن چهره حکومت دینى مى‏باشد که این امر نشان دهنده شکست آنان در مقابله تئوریکى، فکرى و اندیشه‏اى و در صحنه‏هاى عملىمى‏باشد

سرانجام فاشیسم: شکست نازسیم در سال 1945، به دوران فاشیسم پایان بخشید. تنها نکته توافق اعضای"اتحاد کبیر" که با شرکت انگلستان، ایالات متحده امریکا و اتحاد حمایر شوروی وقت برای شکست دادن هیتلر بعد از شال 1941، تشکیل شد این بود که تا "تسلیم بلا شرط جاپان و آلمان" جنگ خاتمه یافته تلقی نشود. و قتی این منظور حاصل شد، کوشش به عمل آمد تا خاطرۀ فاشیسم را از ذهن بخش وسیع از اروپا برچینند. فاشیسم در ایتالیا و آلمان ممنوع اعلان شد و متفقین به سرعت برای بازآموزی جمیعت اروپا اقدام کردند. متفقین آنچه را که بعدأ حکومت کمونیستی آلمان شرقی نام گرفت و با عنوان جمهوری دیموکراتیک آلمان نیز شناخته میشد در منطقه تحت اشغال اتحاد جماهیر شوروی وقت به رسمیت شناختند و سه ناحیۀ غربی را در منطقه ای تحت عنوان جمهوری فدرال آلمان یا آلمان غربی تحت کنترول انگلستان، ایالات متحده امریکا و فرانسه در آوردند. موج انتقام جوئی در تمام کشور های اروپا به راه افتاد. که در نتیجۀ آن تا 10000 اعدام در ایتالیا و حدود 20000 اعدام در فرانسه و مجازات مرگ برای کسانی بود که در همدستی با دشمن در کشورهای اروپائی اغتشاش میکردند. محاکمات سال 1946 نورنبرگ که در آن عدالت در مورد رهبران بازماندۀ نازسی اجرا شد نه فقط حکم اعدام فوری یا حبس را در مورد آنها اعمال کرد بلکه نمایانگر ارادۀ جمعی بر پاک کردن همیشگی اروپا از فاشیسم بود. با ایجاد "پردۀ آهنین" که جهان را از لحاظ ایدولوژیک به دو قطب متضاد تقسیم کرد، و آغاز جنگ سرد، پاکسازی اروپا از وجود نازیسها و فاشیستهای سابق به سرعت انجام یافت. وقتی متفقین سابق جنگ، در برابرهمدیگر ایستادند فاشیستهای سابق بی هیچ دغدغۀ به لباس جنگجویان جنگ سرد در آمدند. فاشیستهای سابق و نسل جدید از فاشیستها که دستور کار سیاسی متفاوتی را دنبال میکردند شروع به گسترش افکار جدیدی کردند که هم به استوره های فاشیستی قدیمی وجه اشتراک داشت و هم با واقعیت های عملی عصر خود شان سازگار بود. در ایتالیا، آلمان، فرانسه و جاهای دیگرمبلغان شکلهای جدید فرا_ملی گرائی، فاشیسم اروپای فدرال و توده گرائی نژاد پرستانه برخاستند و به انتقاد از سیاستهای دستگاه های حاکمه پرداختند. با اینکه دیگر، از یهود ستیزی به شدت سابق خبری نبود، اما، نژاد پرستان وجود مهاجران را در اروپا و اخلافشان و به خصوص آنهای را که اصالتأ از کشورهای جهان سوم بودند مقصر دانسته تا گناه وضع آشفتۀ اقتصادی و احتماعی کشورهای شان را به گردن آنها بیندازند. شاید بتوان گفت که فاشیسم به حاشیۀ سیاست اروپائی واپس رانده شده بود. اما صدای فرا_ملی گرائی و ضدیت با مهاجرت که طالب پاکسازی قومی بود به صورت خرده_فرهنگ در بسیاری از نواحی اروپا بلند شد. این خرده_فرهنگ که خود را بعد از اینکه کمونیسم اروپائی بین سالهای 1989 تا 1991، سقوط کرد، در اتحاد جماهیر شوروی وقت و اقمارش نیز نشان داد، ظاهرأ قرابتهای مشخصی با فاشیسم بین دو جنگ داشت.

چکیده

فاشیسم یک پدیده ی نوظهور درقرن ۲۰ بود که ابتدا ایتالیا و سپس آلمان و اسپانیا رادرنوردید و در شکل جنگ جهانی دوم در جهان خودنمایی نمود و سالهاست اثرات مخرب جبران ناپذیر آن نظیر نسل کشی ها و جنگ افزار های اتمی و با صلح پایدار جهانی دست به گریبان است. ولی سوال اصلی این است که ماهیت فاشیسم چیست و خاستگاه آن کجاست؟؟؟

در واقع فاشیسم یک مفهوم مذهبی است که انسان در آن وابسته به قانونی اعلی و اراده‌ای والا است که از فرد تجاوز می‌کند و به عضویت یک جامعهٔ روحانی ارتقا می‌یابد; یک جامعه ی توتالیتر بارنگ بوی ملی گرایی افراطی وگرایشات کولکتیویستیِ قابل توجه که در آن پرولتاریا بی شکل میشود و نظام اداری ای پدید می آید که عمیقا در توده های مردم رخنه میکند و در خدمت عقیم کردن شکل گیریِ استقلال پرولتاریا است; و این درست همان ماهیت واقعی فاشیسم است.

 مورخان ، جامعه شناسان ، روان شناسان اجتماعی و نظریة پردازان سیاسی از زمان به قدرت رسیدن موسولینی در سال ۱۹۲۲ این پرسش ها را مطرح کرده اند اما هنوز بر سر این موضوع که ماهیت فاشیسم چیست و علل ظهور آن در عصر ما چیستند توافق نظر حاصل نشده است.

 

 برخی برآنند که فاشیسم زاییده بحران عمومی سرمایه داری ست و همچنین پاسخ طبقه ی متوسط منحط به از دست دادن بازار مستعمرات در خارج و فشار پرولتاریای انقلابی در درون که به شکل واپسگرائی ناسیونالیزم افراطی ظاهر شد. ولی برخی دیگر از جامعه شناسان دیگر نیز عقیده دارند فاشیسم واکنش قهرآمیز گروه های محافظه کار و اتوریتانیست به ارزش های جهان مدرن است. ولی در اینجا این سوال بسیار درخور توجه است که چرا برای اولین بار این پدیده ی سیاسی در دو کشور پیشر فته ی اروپایی ظهور کرد که یکی از آنها پرچم دار پروتستانیسم بود و دیگری مهد رنسانس؟؟؟

 در پاسخ به این نکته برمیخوریم که این ۲ کشور پیشرفته از تکنولوژی مدرن برای ِاعمال خشونت آمیز و کنترل اندیشه و سانسور سود برند و برای نخسیتین بار سعی در سرکوب جامعه و روشنفکران و احزاب به وسیله ی تکنولوژی را داشتند

نکته ی دیگری که تاریخ به ما نشان میدهد این است که جنبش فاشیستی حرکت خودانگیخته ی توده های عظیم مردم است با رهبران جدیدی از میان ایشان و در نتیجه ی جنبشی عوامانه ای که از طرف نهاد های کاپیتالیستی هدایت میشود. خاستگاه آن خرده بورژوازی و پرولتاریای زاغه نشین و تا حد مشخصی توده های پرولتری است که به نمونه هایی از آن میتوان به موسولینی رهبرحزب سوسیالیست ایتالیا و پریمو دِ ریورا که یک آرسیوکرات و فرماندار کاتالونیا بود اشاره کرد همچنین فرانسیسکو فرانکو در اسپانیا و همانند آن هیتلر در آلمان که رهبر حزب ملی سوسیالیست کارگران آلمان بود که سوار بر موج پرولتاریا بر مسند قدرت نشسته و تمام جنبش های انقلابی و کارگری را اخته کردند!!!

 چند نکته ی مشترک که در جنبش های فاشیستی ایتالیا و آلمان و اسپانیا و دیگرجنبش های این چنینی به چشم میخورد این است که:

         جنبش فاشیستی در واقع حرکت توده ای بود که رهبرانش تا حد بسیاری از پوپولیسم سوسیالیستی سود میبردند که این امر برای متحد کردن جنبش های توده ای الزامیست ولی نباید این مهم را فراموش کرد که پایه ی اصلی فاشیسم خرده بورژوازی است.

          زمانی که پلیس و نیرو های نظامی و شبه نظامی دیکتاتوری بورژوازی به همراه حامیانشان در دولت و قوه ی مقننه دیگر نمیتوانستند جامعه را به صورت تعادل نگه دارندچرخش به سوی نظام فاشیستی آغاز میشود.

      در واقع این نظام وقتی روی کار آمد که جبه ی کاپیتالیسم خود را در برابر توده های عظیم مردم ناتوان دید و آنگاه رخت سوسیالیم بر تن کرد تا در چهره ای دیگر دیکتاتوری خود را حفظ کند فاشیسم پیامد بلافصل خیانت اصلاح طلبانِ شورش پرولتاریاست و شکست جنبش انقلابی مهم ترین عامل در رشد فاشیسم است.

 فاشیسم ابتدا احزاب سوسیالیست را به قیمت بوروکراتیزه کردن تصاحب میکند و پس از آنکه به آن دست یافت با استفاده از نیروی نیروی تهاجمی خرده بورژوازی آنها را در چنبره ی دولت بورژوا خفه میکند ولی این پایان ماجرا نیست زیرا همین که انقلاب پرولتری به شکست انجامیدهمین که سرمایه داری به قدرت رسید و ضد انقلاب توانست انقلاب مردمی راتصاحب کند دیگر چگونه سرنگونی ضد انقلاب ممکن میشود؟؟؟ مگر آنکه بورژوازی علیه خود بپاخیزد!!!

ولی نباید این نکته ی بسیار ظریف از نظر پنهان بماند که فاشیسم چیزی نیست مگر واکنش سرمایه داری جنبش های مردمی و با فراموش کردن ماهیت ویژه ی فاشیسم انگیزه ی نبرد با آن گریز ناپزیر فلج میشود.

 به امید روزی که هرکس بتواند به هر آنچیز که میخواهد بیاندیشد و هر آنچه اندیشید بر زبان آورد

منابع

 (ر.ک: محمود طلوعى، فرهنگ جامع سیاسى، ص 625 و داریوش آشورى، دانشنامه سیاسى، ص234).
(ر.ک: کاظم قاضى زاده، اندیشه‏هاى فقهى، سیاسى امام خمینى(ره)، ص 145)

Sadegh90.blog.ir

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۰۲
صادق عطایی فر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی