اقتصاد در قرآن
قرآن کریم برای فقر، واژه هایی مانند فقر، فقیر، فاقره، ضعیف، مستضعف، مسکین و مسکنة؛ و برای غنا، واژه هایی چون غنیّ، اغنیاء، ذامال، ذوعسرة، میسرة، ملاء، مترفین و مستکبرین را به کار برده است.
در معنای کلمه ی مسکین اختلاف وجود دارد. بعضی آن را فقیری دانسته اند که وضعیت بدتری (اَسوَاُ حالاً) دارد و برخی عکس آن را گفته اند. گاهی در قرآن، این کلمه بکار رفته و منظور، بیش تر فقر قدرت است، نه کسی که مال و ثروتی نداشته باشد و به عبارتی فقر مطلق، منظور نیست. "اما کشتی برای مساکین بود"(کهف، 79)شبیه این تعبیر در روایات ائمه نیز وجود دارد. عبارت "مسکینُ ابن آدَم"در نهج البلاغه و روایات فراوان دیده می شود.
فقر و غنا در قرآن به معانی متعدد، از قبیل معانی زیر بکار رفته است:
فقر و غنای ذاتی: می توان به این آیه اشاره کرد.
"ای مردم شما همگی نیازمند خدایید؛ تنها خداوند است که بی نیاز و شایسته ی هر گونه ستایش است "(فاطر، 15)
"خداوند بی نیاز و شایسته ی هر گونه ستایش است "(حج،64)
"و هر کس کفران کند به زیان خویش نموده است که پروردگار من غنی و کریم است."(نمل،40)
فقر و غنای فرهنگی: از این گونه فقر و غنا در قرآن با واژه های استکبار و استضعاف یاد شده است. "مستضعفان به مستکبران می گویند: اگر شما نبودید ما مومن بودیم ؛ اما مستکبران به مستضعفان پاسخ می دهند: آیا ما شما را از هدایت باز داشتیم بعد از آن که به سراغ شما آمد و آن را به خوبی دریافتید؟ بلکه شما خود مجرم بودید"(سباء،31و32)
ولی اشراف متکبر قوم او به مستضعفانی که ایمان آورده بودند ، گفتند: آیا به راستی شما یقین دارید که صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده است؟ آن ها گفتند : ما بدان چه او ماموریت یافته، ایمان آورده ایم . متکبران گفتند: ولی ما به آن چه شما ایمان آورده اید، کافریم"(اعراف،75و76)
غنای نفس: "و از شدت خویشتن داری، افراد نا آگاه آن ها را بی نیاز می پندارند "(بقره،237) در واقع منظور از غنای نفس، حالت روحی است که انسان را از در خواست از دیگران باز می دارد.
فقر و غنای اقتصادی: "تا این اموال عظیم در میان ثروت مندان شما به دست نگردد."(حشر،7)
"اگر فقیر و تنگدست باشند ، خداوند از فضل خود آن ها را بی نیاز می سازد" (نور،32)
"زکات ها مخصوص فقیران و مسکینان است."(توبه،60)
الف) معیار ارزش نبودن غنا، وضدّ ارزش نبودن فقر: فقر و غنا هیچکدام معیار ارزش نیستند؛ بلکه ملاک ارزش ایمان و عمل صالح است. "اموال و فرزندان هرگز شما را نزد ما مقرب نمی سازد، جز کسانی که ایمان بیاورند و عمل صالحی انجام دهند که برای آنان پاداش مضاعف در برابر کارهایی است که انجام داده اند و آن ها در غرفه های بهشتی در نهایت امنیت خواهند بود "(سباء،37)
قرآن از بعضی فقیران ستایش کرده که فقرشان به سبب تنبلی نبوده است؛ بلکه در راه خدا در تنگنا قرار گرفته اند و امکان تلاش و فعالیّت اقتصادی برای آنان فراهم نبوده است. چنان که می فرماید: انفاق شما مخصوصاً باید برای نیازمندانی باشد که در راه خدا در تنگنا قرار گرفته اند؛ و با توجه به آیین خدا، آن ها را از وطن های خویش آواره ساخته؛ و شرکت در میدان جهاد، به آن ها اجازه نمی دهد تا برای تا مین هزینه ی زندگی، دست به کسب تجارت بزنند؛ نمی توانند مسافرتی کنند و سرمایه ای به دست آورند؛ و از شدت خویشتن داری ، افراد ناآگاه آن ها را بی نیاز می پندارند؛ اما آن ها را از چهره هایشان می شناسی و هرگز با اصرار چیزی از مردم نمی خواهند ." این است مشخصات آن ها و هر چیز خوبی که در راه خدا انفاق کنید، خداوند از آن آگاه است. (بقره، 273)
همچنین از کسانی مانند حضرت سلیمان(سباء،12و13) داوود (سباء،10و11) و ذوالقرنین (کهف،95-98) که دارای تمکن مالی خوبی بودند و مال را "رحمة من عند الله "و " فضلٌ من عند ربّی " می دانستند ، ستایش می کند. در مقابل، ثروت مندانی مانند قارون، (قصص ، 79) فرعون،(یونس، 88) ، ولید بن مغیره، (قلم،15-12و مدثر،12) ابو لهب (مسد،1و 2)را که بیش از حد به مال علاقه داشتند به شدت سرزنش می کند . تفصیل بیشتر این بحث در نگرش به ثروت در فصل اول گذشت.
ب) خنبه های منفی غنا
اتراف: مترف به کسانی که مست و مغرور به نعمت شده و طغیان کرده اند، و مصداق آن غالباً پادشاهان و جباران و ثروت مندان مستکبر و خود خواه است. "اتراف " از ماده ی "ترفه" به معنای "التَّوسُّع فیِ النِّعمة"؛ گسترش در روزی است " . "مترف " از ماده ی "تَرَف " بر وزن سبب به معنای تنعم می باشد و مترف به کسی می گویند که فزونی نعمت ، او را غافل کرده و به طغیان واداشته باشد. به عبارت دیگر متـرف به حال خود رها شده و هر کـاری بخواهد، می کند، بنـابراین مترفان همان متنعّـمان و ثروتمـندانی هستند که به دنبـال لذت طلبی، هوس رانی، خوش گذرانی و عیش و نوش هستند. واژه ی دیگری که در قرآن کریم، تقریباً معادل کلمه ی اتراف به کار رفته، واژه ی "بطر" به معنای غرور و طغیان بر اثر فزونی نعمت است.
مترفان معمولاً در صف اول مبـارزه با پیامبران قرار داشتند؛ چرا که انبیای الهی و شریعت شان را مانعی در برابر عیش و نوش هاو خوش گذرانی های خود می دیدند. و گاهی این مسئله،باعث کفر آن ها می شد. آیات متعدد به مقابله ی آنان با پیامبران، کفر و انکار انبیا و نابودی چنین اقوامی که سرانجام سختی که در انتظار آنان است، اشاره کرده اند. این آیات به تفصیل در فصل چهارم بحث خواهد شد.
طغیان و انکار آیات الهی: غالب مفاسد دنیا از قشرهای مرفه و مستکبر سر چشـمه می گیرد و همیشه در صف اول مبارزه در مقابل انبیا، آنها بودند. همان ها که گاه قرآن از آن ها به "ملا" تعبیر کرده است (اعراف 60) و گاه به "مترفین " (سباء34) و گاه به "مستکبرین"(مومنون 67) که اول، اشاره به جمعیت اشرافی است که چشم ها را پر می کند و درونشان تهی و خالی است و دومی اشاره به کسانی دارد که در ناز و نعمت به سر می برند، و مست ومغرورند و از درد و رنج دیگران بی خبر و سومی به آن ها که بر مرکب کبر و غرور؛ سوار و از خدا و خلق دورند. سر چشمه ی همه ی این ها احساس بی نیازی و غنا است. " و هر گاه روزی را بر بندگانش وسعت بخشد، در زمین طغیان و ستم می کنند ... " (شوری، 27)
" و ما در هیچ شهرو دیاری، پیامبری نفرستادیم، مگر این که مترفان آن ها که مست ناز و نعمت بودند گفتند: ما به آن چه فرستاده شده اید کافریم. " و گفتند: اموال و اولاد ما از همه بیشتر است و این نشانه ی علاقه ی ما به خدا است و ما هرگز مجازات نخواهیم شد."(سباء،34و 35 )
در مقابل حضرت نوح، ابراهیم، موسی و طالوت ایستادند.تا جایی که نوح در شکایت از قوم خود در پیروی آنان از ثروتمندان شکایت می کند که اموال و دارایی شان چیزی جز بر زیان کاری شان نیفزود. و ثروتمندان را کسانی که باعث گمراهی قومش شده اند، معرفی و آنان را نفرین می کند . (نوح،21و 22)
غفلت از یاد خدا، پیروی از هوای نفس، افراط در امور: بزرگان قریش به پامبر اکرم گفتند، فقیران را از اطراف خود پراکنده کن و به طرف ما بیا تا از تو حمایت کنیم . آیه نازل شد و فرمود : با کسانی باش که رضایت خدا را می طلبند . در مقابل از اشراف قریش به عنوان کسانی یاد می کند که دارای سه ویژگی غفلت از یاد خدا ، متابعت از هوای نفس، و افراط در کارها بوده ند ." با کسانی باش که پروردگار خود را صبح و عصر می خوانند و فقط رضای او را می طلبند؛ چشمان خود را از آن ها برمگیر و از کسانی که قلب شان را از خود غافل ساخته ایم اطاعت مکن؛ همان ها که از هوای نفس پیروی کردند، و کار هایشان افراطی است. " (کهف؟،28)
ج) عدم تداول ثروت بین اغنیا، اصل اساسی در توزیع و رفع فقر: قرآن با مالکیت خصوصی و به رسمیّت شناختن آن از تداول دست به دست گردیدن ثروت بین اغنیا ممانعت کرده است." کَی لا یَکونَ دُولَةً بین الاغنیاءِ مِنکُم"(حشر،7) عدم چرخش اموال در دست ثروت مندان به این معنا نیست که ثروت از گروهی گرفته شود و به گروهی دیگر داده شود؛ بلکه منظور آن است که اگر مقررّات اسلامی در باره ی به دست آوردن ثروت، رعایت شود، به حقوق دیگران تعرض نشود، اگر مالیات هایی همچون خمس و زکات، خراج، احکام بیت المال، انفال، و.... درست اجرا شود، خود به خود نتیجه اش عدم تداول ثروت بین ثرو مندان خواهد بود. نا مطلوب بودن نابرابری و فاصله ی فاحش طبقاتی امری بدیهی است، آن چه مهم است مکانیسمی است که برای جلوگیری و کاهش آن در نظر گرفته می شود.
د) مکانیسم پیشگیری و رفع فقر: خداوند متعال برای پیش گیری و رفع فقر مکانیسم دقیق و ظریفی را به کار گرفته است که افزون بر مسؤولیت دولت، افراد جامعه هم در آن وظیفه دارند. با وجوب نفقه، مشکل بار تکفّل اجتماعی زیر سنین پانزده سال و بالای شصت و پنج سال که بخش عمده ی اقشار آسیب پذیر را تشکیل می دهند اگر نگویم حل می شود دست کم به شدت کاهش می یابد؛ چرا که افراد زیر پانزده سال را فرزندان تشکیل می دهند و نفقه ی آنان پدر واجب شده است. افراد بالای 65 سال پدر، مادر، پدر بزرگ، مادر بزرگ، را شامل می شود و نفقه ی آنان در صورت فقر بر فرزندان و در غیاب آن ها بر نوه ها و .... واجب است. زنان نیز به علت بعضی ویژگی های جسمی و نوعی از افراد آسیب پذیر هستند که نفقه ی آن ها در جایکاه عیال بر همسران شان واجب شده است، حتا زنان مطلقه، پس از طلاق به حال خود رها نشده و تا سر رسیدن عدّه، نفقه ی آنان بر عهده ی زوج است که مسکن و سایر نیاز های او را در حد فرعی تامین کند. آیات مربوطه به صورت مستقل در همین فصل بحث خواهد شد.
در صورت انجام این تکلیف، بخش بزرگی از افرادی که آسیب پذیرند یا در در معرض فقر قرار دارند از جمعیت فقرا خارج می شوند؛ چرا که معمولاً افراد دارای سنین بالا، دست کم یک فرزند، نوه، یا نتیجه که از امکانات لازم برخوردار باشد، دارند. همان طور که افراد زیر پانزده سا ل، معمولاًدارای دست کم یکی از پدر، مادر، پدر بزرگ یا مادر بزرگ هستند. بقیه ی کسانی هم که نفقه ی آنانها بر کسی واجب نیست یا نفقه دهنده ی آن ها در فقر به سر می برد، شارع مقدس برای رفع فقر و سایر مصارف آنان، پرداخت بخشی از مال را به صورت خمس، زکات، یا در قالب جرایم مالی مثل کفارات، واحب کرده است، اعمّ از این که حکومتی وجود داشته باشد که آن ها را جمع آوری کند و به مصارف واقعی برساند یا نباشد.
به غیر از نفقه های واجب و مالیات هایی که در شرع بیان شده است، این مسئله مطرح می شود که آیا افراد، تکلیف دیگری در برابر فقرا دارند یا خیر ؟ اگر فردی زکات، خمس یا کفاره ای برذمّه ندارند، ولی در کنار او، خانواده ی بی سر پرستی قرار دارد که از تامین ضرورت های زندگی نا توان است، آیا دیگر تکلیفی ندارد؟ اگر با فرض توانایی آنان را رها کرد و بر اثر سوء تغذیه، در جسم و جان آنان خللی وارد شد چنین عملی عقوبت دارد یا خیر؟ با بیان قرآن، خداوند فقط به پرداختی های منصوصی مثل زکات و خمس بسنده نکرده و برای ترک انفاق نیز، عقوبت شدید قرار داده است؛ گرچه بیشتر مفسران، آیات عقوبت را برزکات حمل کرده اند، علامه طباطبایی (رحمةالله)معتقدند که همان انفاق است، منتها در حدی که بتواند کمر راست و نیاز خود را رفع کنند، پرداخت آن واجب است.
مسؤولیّت دولت: اگر وظایف حکومت پیامبر اکرم (ص) که آیات الهی بر عهده ی آن حضرت گذاشته است، بتوانیم تعمیم دهیم و آن را وظایف مقام حکومت و ولایت بدانیم، در این صورت می توان گفت که حاکم اسلامی موظف است، سیاست عدم تداول ثروت در دست ثروتمندان را تعقیب کند. از مسلمانان زکات بگیرد و به مصارف آن برساند که در راس آن ها، رفع فقر است. چنان که برخی مفسران، ذیل جمله ی"صَلَّ عَلَیهم"در سوره ی توبه آیه ی 103که در آن به پیامبر اکرم به گرفتن زکات از مردم امر شد ه است، گفته اند: "این که برای زکات دهنده دعا کنید که خداوند به مالش برکت دهد یک اصل کلی برای امام و پیشوایی است"
آن چه را خداوند از اهل این آبادی ها به رسولش بازگردانید، از آن خدا و رسول وخویشاوندان او و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا این اموال عظیم در میان ثروت مندان شما دست به دست نگردد. آن چه را رسول خدا برای شما آورده ، بگیریدو اجرا کنید و از ان چه نهی کرده، خود داری نمایید؛ و از مخالفت خدا بپرهیزید که خداوند کیفرش شدید است. " (حشر،7)
خداوند پس از اینکه حضرت ابراهیم، لوط، اسحاق و یعقوب نام می برد، می فرماید: همه ی آن ها را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما مردم را هدایت می کردند و انجام کارهای نیک و بر پا داشتن نماز و ادای زکات را به آن ها وحی کردیم. (انبیاء 72) به اسمائیل (ع) نیز نسبت داده شده است که همواره قومش را به نماز و زکات فرمان می داد. (مریم، 55و 54)به نبی گرامی اسلام خطاب می شود: "از اموال آن ها صدقه ای به صورت زکات بگیر؛ تا به وسیله ی آن، آن ها را پاک سازی و پرورش دهی؛ و هنگام گرفتن زکات به آن ها دعا کن که دعای تو مایه ی آرامش آن ها است و خداوند شنوا و داناست. " (توبه، 103)
مسؤولیت ثروت مندان : مطلوب برای ثروتمند این است که پس از بدست آوردن ثروت از راه حلال، به آن نگرش صحیح داشته باشد و آن را نعمت الهی بداند؛ آخرت را در
آن چه خدا به او داده است، طلب کند، " و در آن چه خدا به تو داده، سرای آخرت را بطلب." (قصص 77)به دنیایش در حد متعارف برسد ، " بهره ات را از دنیا فراموش مکن " (همان )با ثروتش به دیگران فخر نفروشد، در زمین طغیان نکند،به شکرانه ی نعمتی که خداوند به او داده است به خلق خدا نیکی کند، "و همان گونه که خدا به تو نیکی کرده، نیکی کن "(همان) ثروتش را در راه فساد و تباهی به کار نگیرد، "و هرگز در زمین در جستجوی فساد مباش که خداوند مفسدان را دوست ندارد"(همان) افزون بر مسؤولیت های پیشین، ثروت مندان در برابر فقیران مسؤولیت ویژه دارند. برای آنان یگانه راه پیمودن مسیر تکامل، رسیدگی به یتیمان و اطعام مسکینان است,؛ چرا که از نظر قرآن اهتمام به امور فقیران و تلاش در جهت فقر زدایی آن قدر مهم است که از آن به عبور از "عقبة"یاد شده. عقبه به گردنه ای گفته می شود که عبور از آن دشوار و معمولاًیگانه مسیر عبور و مرور است."ولی او از آن گردنه ی مهم نگذشت و تو چه می دانی که آن گردنه چیست؟ آزاد کردن برده ای یا غذا دادن در روز گرسنه ای، یتیمی از خویشاوندان یا مستمندی خاک نشین را. " (بلد،11-16)
بنا بر این تعبیر، ورود به مرحله ی تکامل و دستیابی به سعادت، جز با عبور از این گردنه میسّر نیست. آیات بسیاری اهمیت انفاق را بیان، آن را همراه نماز ذکر و از اوصاف پرهیزکاران، مومنان و نیکو کاران برشمرده و به آن سفارش کرده اند. هم چنین درباره ی لزوم رعایت فقرا و افرادی که توانایی پرداخت بدهی خود را ندارند، سفارش شده است. "و اگر بدهکار قدرت پرداخت نداشته باشد، او را تا هنگام توانایی، مهلت دهید و در صورتی که به راستی قدرت پرداخت را ندارد برای خدا او را ببخشید،بهتر است؛ اگر منافع اینکار را بدانید. "(بقره 80) طبیعی است که هر کس از امکانات بیشتری بر خوردار باشد؛ مسؤولیت بیش تری خواهد داشت.
ه) مصادیق فقر : قرآن اوصاف با فضیلت ترین فقیران (اصحاب صفّه ) را بیان می کند آنان حدود چهار صد نفر بودند. "انفاق شما، مخصواًباید برای نیازمندانی یاشد که در راه خدا در تنگنا قرار گرفته اند، و توجه به آیین خدا؛ آن ها را را از وطن های خویش آواره ساخته؛ و شرکت در میدان جهاد به آن ها اجازه نمی دهد تا برای تامین هزینه ی زندگی، دست به کسب و تجارتی بزنند؛ نمی توانند، مسافرتی کنند و سر مایه ای به دست آورند و از شدت خویشتن داری، افراد نا آگاه آن ها را بی نیاز می پندارند، اما آن ها را از چهره هایشان می شناسی و هرگز با اصرار چیزی از مردم نمی خواهند . این است مشخصات آن ها و هر چیز خوبی در راه خدا انفاق کنید، خداوند از آن آگاه است."(بقره،273)
و پیامبرشان به آن ها گفت: خداوند "طالوت "را برای زمامداری شما مبعوث و انتخاب کرده است. گفتند: چگونه او بر ما حکومت کند، با اینکه ما از او شایسته تریم ؛ و او ثروت فراوانی ندارد؟! گفت خدا او را بر شما برگزیده، و او را در علم و قدرت جسم، وسعت بخشیده است. خداوند ملکش را به هر کس بخواهد، می بخشد و احسان خداوند، گسترده و از لیاقت افراد برای منصب ها آگاه است .
موسی برای گوسفندان آن دو آب کشید؛ سپس رو به سایه آورد و عرض کرد: پروردگارا!هر خیر و نیکی بر من فرستی، به آن نیازمندم.
و)مصادیق غنا: آیاتی از قرآن درباره ی تعدادی از ثروتمند نازل شده است. آیه ها یا صراحت در ثروت آنان دارد و یا لحن و سیاق آن ها به گونه ای است که ثروت آنان را می رساند. این مصادیق هم از ثروتمندانی است که ثروت را رحمت و فضل خداوند دانسته و شاکر نعمت ها ی اویند و هم آنان که حب مال موجب اعراض آنان از خداوند شده و بعضاً طغیان کرده اند. مصادیق الگوی اول حضرت داوود، سلیمان و ذوالقرنین و الگوی دوم، قارون، فرعون، ولیدبن مغیره و ابو لهب هستند.
و ما به داوود از سوی خود فضیلتی بزرگ بخشیدیم؛ ما به کوها و پرندگان گفتیم:ای کوها و ای پرندگان!با او هم آواز شوید و همراه او تسبیح خدا گویید و آهن را برای او نرم کردیم. و به او گفتیم رزه های کامل و فراخ بساز، و حلقه ها را به اندازه و متناسب کن. و عمل صالح انجام دهید که من به آن چه انجام می دهید بینا هستم. و برای سلیمان باد را مسخر ساختیم که صبحگاهان مسیر یک ماه را می پیمود و عصر گاهان مسیر یک ماه را؛ و چشمه ی مس مذاب را برای او روان ساختیم؛ و گروهی از جن از پیش روی او به اذن پروردگارش کار می کردند؛ هر کدام که از آن ها از فرمان ما سرپیچی می کرد، او را از عذاب آتش سوزان می چشاندیم!. آنان هر چه سلیمان می خواست برایش درست می کردند: معبد ها؟، تمثال ها، ظروف بزرگ غذا همانند حوض ها، و دیگ ها ثابت،که از بزرگی قابل حمل و نقل نبودند؛ و به آنان گفتیم: ای آل داوود! شکر این همه نعمت را به جا آورید؛ ولی عده ی کمی از بندگان من شکر گزارند. (سباء،10-13)
و از تو درباره ی ذوالقرنین می پرسند : بگو بزودی بخشی از سر گذشت او را برای شما باز خواهم گفت. ما به او در روی زمین قدرت و حکومت دادیم؛و اسباب هر چیز را در اختیارش گذاشتیم. (قصص، 76)
آن گروه به او گفتند: ای ذوالقرنین! یاجوج و ماجوج در این کشور فساد می کنند؛ آیا ممکن است که ما هزینه ای را در اختیار تو قرار دهیم که میان ما و آن ها سدی ایجاد کنی؟!. ذوالقرنین گفت: آن چه پروردگارم در اختیار من گذاشته، بهتر است از آن چه شما پیشنهاد می کنید ، مرا با نیرویی یاری دهید تا میان شما و آن ها سد محکمی قرار دهم ...و آن گاه گفت: این از رحمت پروردگار من است؛ اما هنگامی که وعده ی پروردگارم فرا رسد، آن را در هم می کوبد، و وعده ی پروردگارم حق است. (کهف، 94-94-98)
قارون ازقوم موسی بود؛ اما بر آنان ستم کرد. ما آنقدر از گنج به او داده بودیم که حمل کلید های آن برای یک گروه زورمند مشکل بود به خاطر آورید هنگامی را که قومش به او گفتند: این همه شادی مغرورانه مکن که خداوند شادی کنندگان مغرور را دوست نمی دارد.
قارون گفت: این ثروت را با دانشی که نزد من است به دست آورده ام آیا او نمی دانست که خداوند اقوامی را که پیشتر از او نابود کرد، نیرومند تر و ثروتمند تر از او بودند؟ و هنگامی که عذاب الهی فرا رسد مجرمان از گناهانشان سوال نمی شوند . روزی قارون با تمام زینت خود در میان قومش ظاهر شد، آن ها که خواهان زندگی دنیا بودند گفتند:ای کاش همانند آن چه به قارون داده شده است ما نیز داشتیم به راستی که او بهره ی عظیمی دارد. (قصص؛78-79)
موسی گفت: پروردگارا تو فرعون و اطرافیانش را زینت و اموالی سرشار در زندگی دنیا داده ای، پروردگارا در نتیجه بندگانت را از راه تو گمراه می سازد پروردگارا اموالشان را نابود کن و به جرم گناهانشان، دلهایشان را سخت و سنگین ساز؛ به گونه ای که ایمان نیاورند تا عذاب درد ناک را ببینند. (یونس،88)
مرا با کسی که او را خود به تنهایی آفریده ام واگذار. همان کسی که برای او مال گسترده ای قرار دادم و فرزندانی که همواره نزد او و در خدمت او هستند و وسایل زندگی را از هر نظر برای او فراهم ساختنم. باز هم طمع دارد که بر او بیفزایم. (مدثر،11-15)
آیات در باره ی ولیدبن مغیره نازل شده که دارای مال فراوانی بود.
آیات 12تا15سوره ی قلم را نیز بعضی از مفسران احتمال داده اند درباره ی ولیدبن مغیره باشد که حاکی از ثروتمند بودن اوست.
بریده باد هر دو دست ابو لهب و مرگ بر او باد هرگز مال و ثروتش و آن چه را که به دست آورد به حالش سودی نبخشید.
در بعضی تفاسیر آمده است که ابو لهب مال بسیار داشت و آیه ی شریفه همان ثروت او را می گوید برایش سودی نبخشید.
sadegh90.blog.ir